جلوه­هاي پايداري در شعر عبدالرحمن العشماوي

 نمونۀ مورد پژوهانه قصيدة « فتی فلسطينيٌ يتحدّث»

منتشر شده در نشریه علمی پژوهشی ادبیات پایداری کرمان

                                                                       دکتر قاسم مختاری[*]

                                                                      دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه اراک

                                                                             قدرت الله وفایی خوش

                                                            کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی از دانشگاه اراک

         چکیده                                            

     عبد الرحمن صالح العشماوي، شاعر برجستة عربستانی است برجستهبرجستهبرجستهبرجستهبرعربستانی است كه اشعار فراوانی در حوزة ادبيات پايداری فلسطين سروده است. او با احساس عميق شاعرانۀ خود توانسته است مفاهيم والايی از مظلوميت را در قصيدة "فتی فلسطيني يتحدث" خلق كند.

      عشماوی اين قصيده را با "مساء الخير يا وطني" شروع و  با "مساءالخير يا وطني" ختم كرده است تا اثبات كند كه وطن( فلسطین)عنصر اساسی این چکامه را تشکیل می­دهد و اینکه  قلب خود را چنان برای مظلومیت مردم فلسطين به تپش درمی­آورد که گویی برای سرنوشت خود هيچ­گونه دلواپسی و دغدغه‌ای ندارد. وی فرزندان فلسطين را به اتحاد، مبارزه، پايداری در برابر ظلم و اميد به آينده­ای روشن فرا می­خواند و فلسطين را نماد تمام ملت­های ستمدیده قلمداد می­كند.

    اين پ‍‍‍‍‍ژوهش بر­آن است كه به بررسی مقولۀ مقاومت و درون­مايه­های آن در قصيدۀ "فتی فلسطيني يتحدث" و كيفيت برانگيختن ارادۀ ملت­های اسلامی، بويژه جوانان فلسطينی و نكوهش تسليم در برابر اسرائيل بپردازد. همچنين سعی بر آن دارد تا نوع نگاه شاعر را به پديدۀ مقاومت، تحليل و  بررسی نماید و اثبات كند كه ابزارهای درونی، مقدم بر ابزارهای بيرونی ‌هستند.

واژگان کلیدی

شعر پایداری، فلسطين، عشماوی، فتی فلسطیني یتحدّث.

 

1- مقدّمه 

ادبيات پايداري باعث بيداری همت و اردۀ مردم ستمديده در برابر ظالمانی می­شود كه جز سركوب و ويرانگری و خونريزی چيزی در قاموسشان ذكر نشده است. این ادبيات تداعی كنندۀ ايستادگی و پافشاری حق در برابر ظلم و مشوّق استقامت و پايداری در راه هدف، در تمامی ادوار و اعصار می­باشد و سابقه­ای به قدمت بشری دارد. درعمق اين ادبيات، حقيقت­خواهی و اميد به آينده،  همواره در قلب كاتبان و شاعران آن نهفته است.

    به عبارتی ديگر«ادبيات مقاومت، مقابله با همة اشكال استعمار و ظلم است كه در آن، سخن در جايگاه تفنگ و سلاح قرارمی­گيرد و اين درحالی است كه تأثير سلاح و تفنگ محدود به عرصۀ جنگ است؛ امّا تأثير سخن ادبيات مقاومت، پيوسته ادامه دارد»( مصطفوی نيا،1390: 568).

   شعر پايداری فلسطين، تاريخی پرفراز و نشيب دارد و ريشۀ اين ادبيات از زمان جنگ­های صليبی در بيت المقدس شكل گرفت و به رشد و نمو تدريجی خود ادامه داد؛ امّا ظهور و بروز حقيقی و پيدايش رسمی شعر پايداری فلسطين را بايد به وقايع قرن اخير كه منجر به شكل­گيری دولتی اشغالگر در دل جهان اسلام گرديد، نسبت داد.

بنابراین، «شعر پايداری در سرزمين­های اشغالی و نیز در تمامی کشورهای اسلامی، با سرعت غيرقابل وصفی با رويدادهای جهانِ اسلام همراه و تكميل كنندۀ موضوع آن و بلكه جزیی از آن گردید. اين شعر بر خلاف شعر تبعيد، تنها به گريه، تضرع، ناله و فرياد نا­اميدی بسنده نکرد؛ بلكه به انقلابی جاودان و اميدی شگفتی‌ساز تبدیل گردید» (كنفاني، 1966: 35 با تصرف). از این­رو، ادبيات پايداری فلسطين به آثاری اطلاق می­شود كه نقش روشنگری، امیدآفرینی و هدايت مبارزان را به سوی ميدان جنگ و پايداری ايفاكرده و در برانگيختن ملت فلسطين به پايداری نقش به­سزاي‍ی داشته است.

 

 

 

1-1-        بیان مسأله

شاعران متعهد مسلمان، با درک ضروريات زمانۀ خویش، با شمشير قلم، وارد عرصۀ دفاع از ارزش­های‌ مقدس دینی و ملی خويش شده­اند و جوانان را به دفاع و استقامت در برابر ظلم پيشه­گان دعوت می­كنند.

اين مقاله بر آن است تا بيان كند كه عشماوی چگونه از اين سلاح به خوبی بهره برده و توانسته آن را در ميدان پاسداری از ارزش­ها و دفاع از حقوق ملّت فلسطين به كار برد. وی از جمله شاعرانی است كه اين بُعد از ادبياتش مورد توّجه پژوهشگران نبوده است و اين پژوهش به بررسی مضامين قصیدۀ"فتی فلسطيني يتحدث" كه نمونه­ای از ادبيات پايداری عشماوی است، می­پردازد.

1-2-        ضرورت و اهمیت تحقیق

اهتمام جدی در پرداختن به ادبیات پایداری، تبیین مولفه‌های آن و کالبد شکافی این گونۀ ادبی، یکی از ضرورت‌هایی است که بی‌اعتنایی به آن می‌تواند تبعات جبران ناپذیری برای نسلی که در عصر ارتباطات به سر می‌برد، به همراه داشته باشد.

در این راستا و برای دستیابی به این هدف مهم، آثار ادبی­ که با محتوای استبداد ستیزی، دعوت به مبارزه، بیان شجاعت و دلاوری مبارزان، ایثار و...خلق می­شود، نقش برجسته­ای را در تحولات میدانی پایداری یک ملت ایفا می­کند.

نکتۀ مهم در ضرورت این پژوهش، شناساندن عشماوی به عنوان شاعر مقاومت است. شایسته است چنین شاعرانی در حاشیه قرار نگیرند و به نسل جدید معرفی شوند و عواملی که سبب جاودانه شدن این شاعران شده، بررسی و جایگاه واقعی شاعری که خود و زندگی خویش را وقف ترویج فرهنگ مقاومت کرده، به نسل جدید معرفی شود.           

بنابراین، با توجه به اینکه پس از جستجو در كتاب­ها، مقالات، مجلات و حتی سايت­های گونه­گون، پژوهشی كه در مورد عشماوی و آثار وی و نیز قصيدة "فتي فلسطيني يتحدث" اشاره­ای داشته باشد و يا با تكيه بر آثار عبدالرحمن صالح العشماوي به مطالعۀ ادبيات مقاومت فلسطين بپردازد، یافت نشد؛ ضرورت دارد تحقيقاتی در اشعار پایداری این شاعر برجسته به عمل آید و اين پژوهش بر آن است تا به این مهم بپردازد و جلوه­هاي ادبيات پايداري را در اين قصيدۀ زيبا و حماسي که از ژرفای عواطف و احساسات شاعری مبارز و انقلابی برآمده است، به تصوير کشد.

1-3-        روش تحقیق

روش تحقیق در این پژوهش براساس شیوه‌های سند‌کاوی کتابخانه‌ای و به صورت توصیفی- تحلیلی است که با تحلیل شواهد درون متنی و مراجعه به منابع کتابخانه‌ای و اینترنتی انجام می‌گیرد.

1-4-        پيشينۀ پژوهش

   در رابطه با بُعد مقاومت و پايداری فلسطين، آثار بسياری همچون«جلوه­های پايداری در شعر ابوالقاسم شابی» (عبد العلی آل بويه لنگرودی،1390، نشرية ادبيات پايداری دانشگاه شهید باهنركرمان، شمارۀ چهارم، صص 1-27)، «شهيد و جانباز در شعر ابراهيم طوقان، شاعر مقاومت فلسطين» (حسين كياني و فضل الله میر قادری، 1388، نشریة ادبیات پایداری دانشگاه شهید باهنر کرمان، شماره اول، صص 127-142)، «اهداف و پيامد­هاي جنگ 22 روزه رژيم صهيونيستي عليه غزه» (علي رضا سبزيان موسي آبادي و هانیه مظفری، 1388، فصلنامۀ تحقیقات سیاسی و بین المللی دانشگاه آزاد واحد شهرضا، شمارة دوم، صص 27-56)، «دراسة في رواية ما تبقی لكم لغسان كنفاني» (سعيده ميرحق جو لنگرودی و فاطمه علینژاد چمازکتی، 1389، التراث الأدبی، السنة الثانية، العدد السادس، صص 149-166)، «نقش زنان فلسطيني در انتفاضه الأقصی» (محمد اسحاقي و زهرا حبیبی، 1390، زن در فرهنگ و هنر، دورة 2، شمارة چهارم، صص 109-127) و . . . انجام شده است؛ امّا پس از جستجو در كتاب­ها، مقالات، مجلات و حتی سايت­های گونه­گون، پژوهشی كه در مورد عشماوی و آثار وی و نیز قصيدة "فتی فلسطيني يتحدث" اشاره­ای داشته باشد و يا با تكيه بر آثار عبد الرحمن صالح العشماوي به مطالعۀ ادبيات مقاومت فلسطين بپردازد، یافت نشد.

2- شرح حال شاعر

   عبدالرحمن العشماوی شاعر پرآوازۀ عربستانی كه به شاعر اسلامی مشهور است. نام كامل او عبد الرحمن صالح بن محمد صالح العشماوي الغامدي است. شاعری است مسلمان كه درسال 1375هـ.ق‌‌(1956م) در روستای عراء كه يكی از بزرگترين روستاهای بنی ضبيان است به دنيا آمد. تحصيلات ابتدائی خود را در آن روستا آموخت و بعد از پايان دورۀ دبيرستان به دانشكدۀ زبان عربی در دانشگاه اسلامي محمدبن سعود رهسپار شد. در سال1403هـ.ق موفق به أخذ مدرك ليسانس شد. مدرك دكتری را در زمينۀ علوم بلاغی و نقد و تحلیل ادبيات اسلامی در سال 1409هـ.ق گرفت. عشماوی، سال­ها عضو هيئت علمي دانشگاه اسلامي محمد بن سعود بود كه چند سالی است  بازنشست شده است.

   او دارای قصائدی است كه طلوع فجر جديد را در امت اسلامی نوید می­دهد. سبك وی، سبكی است حماسی و اشعار بسياري در زمينۀ پايداري، از جمله اشعاری در مورد بوسنی، چچن، لبنان و فلسطين سروده است. چاپ مقالات فراوان در روزنامه­های عربستانی و شركت در شب شعر و نشست­ها‌ی ادبی و حضور در برنامه­های تلويزيونی و راديويی، از جمله كارهای ادبی او به شمار می­آيد. وی دارای قصائد متعددی می­باشد كه برخی از آن­ها عبارتند از:

1-   إلی أمتي

2-   صراع مع النفس

3-  بائعة الريحان

4-  مأساة تاريخ

5-   عندما يعزف الرصاص(ر. ك: العشماوي، بی ­تا، رقم القصيده: 21526؛ www.adab.com)

3- جلوه­های پايداری در قصيدۀ"فتی فلسطيني يتحدّث"

3-1- وطن پرستی:

   جوان فلسطينی گفتۀ خود را در قصيده با ذكر"مساء الخير يا وطني" مزين می­كند و حسن ختامش را با "مساء الخير يا وطني" منوّر می­كند. وطن و وطن پرستی عنصر اساسی اين قصيده را شکل می­دهد كه عشماوی در صدد است تا با تأكيد بر آن به بر­انگيختن حس وحدت در ميان اعراب بپردازد. او به خوبی دريافته است كه صحبت از وطن، ارزش­ها و مقدسات دينی می­تواند در شوراندن و تهییج غيرت اعراب برای دفاع از فلسطين مؤثر باشد:

مساءَ الخيرِ ياوطنِي و عذراً/ شبت بخیر وطنم، پوزش می­طلبم.

إنْ سردتُ حكايتِي و كشفْتُ عنْ شَجنِي/ اگر حکایتم را گفتم و اندوهم را آشکارکردم.

و إِنْ حَملْتُ سرِّي ما يَفِرُّ بِه إلی عَلنِي/ و اگر راز و رمز درونم را آشكارا بيان كردم.

و إِنْ نادَيتُ قومِي في تَخومِ الشامِ و اليمنِ/ و اگر قومم را در مرز شام و یمن

و في مصرَ و بغدادَ و أرضِ مغربِ العربي أو عدنِ/ و در مصر و بغداد و مراکش یا بندر عدن.

و في الجَزيرةِ مهبطِ الوحي المُبينِ وشامةِ الزمنِ/ و در عربستان مکان نشاندار و وحی الهی صدا زدم.

أنَادِيهم....أحدِّثُهم بِما جَلَبَ العدوُ يا وطنِي( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ آن­ها را صدا مي­زنم... و هر­­آنچه را كه دشمن در حق ما روا داشته به آن­ها مي­گويم.

جوان فلسطينی سعی بر آن دارد تا با فرياد زدن اسم كشورهای عربی، احساسات و عرق عربی آن­ها را به وجد در آورد. وی عربستان را محل نزول وحی إلهی و خال نشاندار روزگارمی­نامد تا باعث تحريك آنان برای دفاع از فلسطين شود.

   «بسياری از ناكامی­های گذشته، ناشی از اندیشۀ تکیه بر دوری از مشاركت مردم و نيز تفرقه در ميان گروه­های فلسطينی عايد فلسطين شده بود و همين امر موجب دخالت بازيگران منطقه­ای و جهانی برای حضور و مديريت در بحران و تأمين منافع خود، با تأسيس گروه­های هم­مشرب در درون مبارزات فلسطين شد»( سريع القلم، 98:1369).

   در اين قصيده از جلوه­هاي وطن پرستيِ عشماوي مي­توان به عمق اندوه وي از وجودِ تفرقه ميان اعراب و فلسطينيان و منفعت و آسايش طلبی آنان اشاره كرد كه عشماوی به صراحت بيان مي­كند که اين مسأله او را بسيار رنج می­دهد و همین مشکل سبب پيشرفت و نفوذ صهيونيسم در فلسطين شده است:

وكَمْ وجَلُوا ولكنَّا سَكنا كهفَ فرقَتِنا/ چه بسيار ترساندند و امّا ما در غار تفرقه­مان سكنا گزيديم.

و ما وجلُوا و كَمْ وصَلُوا.../ و نترسيدند و چه بسيار رسيدند(به اشغال گریشان).

لانّا لم نقف في دربِهم وصلوا...و كم ذهلوا../ زيرا در مقابل آن­ها ايستادگی نكرديم و رسيدند و چه بسيار سرمست بودند.

لانَّا لمْ نحرّكْ ساكناً( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ زيرا ما ساكت و بدون حركت مانديم.

  امّا چيزي كه نسبت به مسألۀ فلسطين شگفت مي­باشد، تقارن و همگوني احساس و انديشه ميان اكثر شاعران عرب مي­باشد كه ذهن خويش را نسبت به اين سرزمين مقدس به چالش کشانده و هر يك به نحوی به رسالت شاعری خويش كه دفاع از اين ملت مظلوم مي­باشد، پرداخته­اند.

   شاعر سوری محمد الماغوط كه ذهنش پيوسته دغدغۀ مسألۀ فلسطين را داشت،‌ نيز بر اين باور است كه علت شكست اعراب و موفقيت اسرائيل در چند دستگی و عدم اتحاد اعراب نهفته است؛ زيرا عرب­ها كه چندين دولت و ارتش و پارلمان و دستگاه­های امنيتی مختلف دارند و با­لطبع سياست­های متفاوت دارند، بنا­براين همواره شكست می­خورند؛ ولی در مقابل، اسرائيل با داشتن يك دولت، ارتش، پارلمان و موضع ‌واحد در تمام زمينه­ها هميشه پيروز است:

كانَ أمامي شيئانِ لا ثلاثَ لَهما: العربُ و إسرائيل/ روبه­رویم دو چیز بودند که سومی ندارد: عرب و اسرائیل.

هي دولةٌ واحدةٌ  و نحنُ 22 دولةً / آن­ها یک دولت بودند و ما 22 دولت.

هي عنَد­ها جيشٌ واحدٌ و نحنُ 22جيشاً/ آن­ها یک لشکر داشتند و ما22 لشکر.

 هي عندَ­ها برلمانٌ واحدٌ و نحنُ 22 برلماناً/ آن­ها یک پارلمان داشتند و ما 22 پارلمان.

هي عندَها شعبٌ واحدٌ و نحنُ عندَ­نا 22 شعباً / آن­ها یک ملت داشتند و ما 22 ملت(ر.ك: قادری، 1390: 538-539).

3-2-  مخالفت با دشمن:

   جوان فلسطينی از نزديك، ظلم و ستمگري­هاي صهيونيسم را مشاهده کرده ‌و از درون نگرانی­های خود را احساس می­كند و نسبت به آن­ها عكس­العمل نشان می­دهد. وي دريافته است كه اقداماتی از سوی دشمن برای نابودی فلسطين در حال تدارك است؛ بنا­براين از همان ابتدا به مخالفت با سران ظلم و ستم مي­پردازد و پايداری در مقابل دشمن، حمايت از وطن و ماندن در ميدان كار­زار تا مرز شهادت را برمي­گزيند:

أتَيتُکَ أحملُ الرَشَاشَ في كفٍ/آمده ام و در یک دستم مسلسل

وفي أخری حَمَلتُ لَفافةَ كفنٍ( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ و در دست دیگرم کفن را برداشته ام.

جوان فلسطينی پیوسته در صحنه پیکار و میدان کارزار است و ناچار است که به مبارزه با دشمن صهیونیستي تا مرز شهادت ادامه دهد. شاعر واژة «مسلسل» را نماد مبارزه و واژة «کفن» را نماد شهادت قرار داد است.

سأَنْطقُ يا بَني قومِي و سَوفَ أُقيلُ هذا الصمتَ/ هم­میهنانم! سخن خواهم گفت و این سکوت را خواهم شكست.

مِنْ كرسيّ مَنْصبِه/ از صندلي حكومتش.

و أحرقُ وجهَ منکبِه/ و سلطنتش را مي­سوزانم.

و سَوفَ أجرّدُ"النمرودَ"مِنْ أثوابِه سلطتِه/ و لباس­های نمرود را از تنش بيرون خواهم ­كشيد.

 و سَوفَ أُحدّثُ الدنيا بِما فَعَلَ الطغاةُ بِنا(همان)/ و دنيا را به آنچه كه دشمنان سرکش در حق ما روا داشته، با خبر خواهم كرد.

   شاعر با به كاربردن واژگانی چون:( النمرود، أحرق، بصقوا، وجلوا، إحتلّوا) ژرفای نفرت و مخالفت جوان فلسطينی را نسبت به رژيم اشغالگر نمايان می­كند. در اين قسمت از اشعار، لحن مبارزه طلبی و تهديد مشهود است و جوان به آينده اميدوار و به قطعيت پيروزی ايمان دارد. كاربرد افعالی چون( سأنطق، سوف أقيل، سوف أجرّد، سوف أحدّث) بر عزم راسخ جوان فلسطينی به رهايی از چنگال اشغالگران دلالت دارد و گفته او در حد شعار نيست، بلكه معتقد است كه ملت­ها و صاحبان حق در نهايت پيروز خواهند شد. كاربرد سين و سوف همراه افعال مذكور، دلالت بر تهدید و وعيد جوان فلسطيني نسبت به دشمنانش مي­باشد.

3-3-  برملا ساختن چهرۀ اسرائيل:

«از ويژگی­های انسان مبارز شناخت چهرۀ ظالم و شناساندن آن به ديگران است. تا انسان، دشمن ستمگر خود را نشناسد، چگونه می­تواند دست به مبارزه و قيام عليه او بزند» (صمّود:1995، ج128:6).

   از ديگر درون­مايه­های اين قصيده، افشای ماهيت و افكار جنگ طلبانۀ رژیم صهيونيستی می­باشد كه شاعر سعي در بر­انگيختن توجّه و آگاهي ديگران نسبت به اقدامات دشمن دارد.

جوان فلسطينی در توصيف رژيم اشغالگر صهيونيستی، گرايشات انسانی خود را نمايان مي­كند و نيز بر ­اين باور است كه در نهايت اين اوست كه جامۀ ستمگر غاصب را از تنش بيرون خواهد كشيد. جوان فلسطيني «النمرود» و «الباغي» را نماد رژیم صهیونیستی و ستمگری­هایش، و ماه را نماد زينت كشورس قلمداد مي­كند.

عشماوي از قول جوان فلسطيني، به فلسطين و فلسطينيان چنين وعده­ مي­دهد:

و سَوفَ أجرّدُ "النمرودَ منْ أثوابِ سلطتِه"( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ و لباس­های نمرود را از تنش بيرون خواهم ­كشيد.

و در جای ديگر خون­ريزی و وحشی­گری­های رژيم غاصب را نمايان می­كند كه قلب هر انسانی را به لرزه در می­آورد:

دَعونِي يا بنِي قومِي أُحدِّثُكم عَنْ الباغِي/ هم­میهنانم! بگذاريد تا از ستمگر برایتان سخن گویم.

ومَاجَلَبَتْ يَداه إلی فِلسطِين/ و آنچه را كه در حق فلسطين روا داشته.

عَنْ الرَشَّاشِ يَأكلُ صدرَ مسكين(همان)/ و از مسلسل كه سينۀ انسان بيچاره را می­شكافد.

همچنين عشماوی چهرۀ ضد انساني رژيم صهيونيستی را اينگونه ترسيم مي­كند:

و كَمْ بَصَقُوا عَلی وجهٍ و كَمْ قَتَلٌوا(همان)/چه بسیار بر چهره­ها آب دهان انداختند و چه بسيار كشتند.

3-4- غم ‌و ‌اندوه مردم فلسطين:

   جوان فلسطينی بعد از به وجد آوردن احساس ملت­های عربی، روی به مظلوميت وطنش می­آورد كه آماج ظلم و ستم اشغالگر قرار گرفته:

فَفِي قَلبِي جراحٌ ما له آخر و في نفسِي خرائطُ حسرةِ/ و در قلبم زخم­هایی بی­پایان و در دلم نقشه­های جغرافيايي حسرت است.

مازالَ يرسمُها لِيَ الغادرُ و فِي عينِي رؤی بحرٍ/ که پیوسته آن­ها را نيرنگ­بازان برایم می­کشند و در چشمم تلاطم دریاست.

و فِي سَمعِي صدی مِنْ وجهِه الهادرِ/ و در گوشم پژواکی از چهرۀ خروشانش است.

دَعُونِي يا بَنِي قومِي أُحدِّثكُم عَنِ الماضِي و مَاذا يَطْلُبُ الحاضرُ/ هم­میهنانم! بگذاريد تا با شما از گذشته و آنچه که آینده می­خواهد، سخن گويم.

 دَعُونِي يا بَنِي قومِي أُحدِّثكُم عَنِ الباغِي/ بگذاريد از ستمگر سخن گويم.

و مَا جَلَبَتْ يداه إلی فلسطِين/ و آن ظلم و ستمی که بر فلسطین و فلسطينيان روا داشت.

عَنِ الرَشَاشِ يَأكلُ صدرَمسكين/ از مسلسل که سینۀ انسان بیچاره را می­شکافد.

دعوني يابني قومي أُحدِّثكم عن الآهاتِ في وجدانِ زيتون/ بگذاريد تا از ناله­های درونی زیتون برایتان سخن گویم.

عَنِ الدمعِ الذّي يَجري دَمَاً فِي مُقلةِ التينِ( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ از اشکي که خون را در چشم انجیر جاری می­کند.

   جوان فلسطينی در سرزمين خود نظاره‌گر تاخت و تاز سربازان اشغالگر است كه در سرزمين او ترك‌تازی كرده و ثروت­ها و سرمايه­های كشورش را به يغما می­برند و هرگونه مقاومت يا جنبش آزادی خواهانه را در نطفه خفه می­كنند. جوان می­داند كه دوست­داران وطن در چه وضعی به سر می­برند و نیز می­داند كه مبارزانِ وطن­پرست چه روزهای سختی را پشت سرگذاشته­اند؛ بنا­براين در جايگاه يك مبارز انقلابیِ آگاه و مسؤول برمی­خيزد و فرياد اندوه و غصه سر­می­دهد، تا بلكه از شدت دردش كاسته شود. زخم­های بی­پايانی كه در دلش پنهان كرده است، چنان چركين شده­اند كه او را آزار می­دهند و اين زخم­ها، گويای رنج­ها و دردهايی است كه در دل ملت ستمديدۀ فلسطين نهفته شده است. شدت اين فجايع به حدی است كه انجيرهای فلسطين اشك خون از چشم جاری می­كنند.

3-5- توبيخ اعراب:

   «هرگاه شكست سختی بر ملتی تحميل شود، طبيعی است هر يك گناه را بر دوش ديگری بيندازد. اعراب در مدت كمتر از بيست سال يعنی سال 1948-1967، دوباره متحمل شكستی سخت شده بودند»( مختاری و شهبازی،1390: 535).

   «ابواياد يكی از رهبران فلسطينی كه جان خود را در راه مبارزه از دست داد، دربارۀ يأس و توبيخ اعراب گفته است: پايتخت­های عربی مدفن انقلاب­های متولدشده در فلسطين است»(اريك،25:1360).

  هنگامی كه جوان فلسطينی که عشماوی از زبان او سخن می­گوید، با چنين شكست­هايی مواجه مي­شود، سخت تكان ­خورده، غرق در ناله و حسرت مي­شود و در عتاب اعراب زنجير از قفل زبان مي­گشايد.

  عشماوی در توبيخ اعراب از واژۀ «بني قومي» (هم­میهنانم) استفاده مي­كند كه چندين بار اين واژه را بكار  برده است. از ابيات ذيل مي­توان دريافت كه منظور از جوان فلسطيني که عشماوي از زبان او سخن مي­گويد، فقط اعراب نمي­باشند، بلكه بهتر است بگوييم تمامی مسلمانان را مورد خطاب قرار داده است:

تعالُوا يا بَنِي قومِي لِكَي تَتَعلَّمُوا فِي أرضِنا لُغةَ الجراحِ و مَنْطقَ الحسرةِ / هم میهنانم! روی­آورید تا واژة زخم و منطق حسرت را در سرزمین ما یاد بگیرید.

و حَتَّی تَأخُذُوا مِنْ حالِنا عِبرَة و حتَّی تَأكُلُوا مِنْ خَيرِنا كسرة/ و تا از وضعیت ما عبرت بگیرید، و تا از خیر ما اندکی بخورید.

تعالُوا لَنْ تَمُوتُوا-يا اباةَ الضيمِ- مِنْ جُوعٍ/ ای ترسوها!( اي ستم­ناپذيران!!!) روی­آورید و هرگز از گرسنگی نخواهید مُرد.

فإنّ جِياعَنا سَيُقَدِّمُونَ لَكُمْ طَعَاماً دونَمَا أجرَة/ زیرا گرسنگانمان حتما به شما غذا خواهند داد، بدون هیچ چشم داشتی.

و لاتَخْشوا عَلی أجْسامِكُم بَرداً/ از سرما نهراسيد.

فسَوفَ يُقدِّمُ الأيتامُ مِنْ أطمارِهم لَحفاً/ زیرا یتیمان از لباس­های کهنه­یشان به شما پوششی خواهند داد.

ولكِنْ- يا بَنِي قومِي –أنا مِنْكُم و فِيكُم مسلمٌ و لسانِي الفصحَی/ و امّا هم­كيشانم! من از شمایم و در بینتان مسلمانی هستم و زبانم عربی فصیح است.

و قَد تُمحَی جميعُ مظاهرِالدُنيا و إيمَانِي بربِّ الكَونِ لا يُمحَی/ و تمام جلوه­های دنیا از بین می­رود، امّا ایمان من به خداوند جهان ماندگار است.

أنا مِنْكُم و فِيكُم / من از شمایم و در بینتان.

سَوفَ ألقاكُم مساءً يا بني قومِي إذَا فارقتُكُم صبحاً( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ شبانگاه حتما شما را ملاقات خواهم کرد، گرچه پگاهان ازشما جدا شده­ام.

شاعر با درايتی تمام پنج بار در قصيده، واژۀ "بني قومي" را بين دو خط فاصله(- -) قرار داده است تا به اعراب بگويد: امروز اسرائيل، فرزندان فلسطين را محاصره كرده، ولی روز ديگر نوبت شماست و به شما حمله‌ور می­شود. جوان فلسطينی در ادامۀ سرزنشش، با ناله­ای سوزنده­تر از نِی به اعراب و مسلمانان می­گويد: من هم مسلمان و از شما و هم­زبان شما هستم و بدانيد تمام مظاهر دنيا از بين می­رود، امّا ايمان من نسبت به خدا ماندگار است و با گلويی پر از بغض رو به آن­­­­­ها كرده، می­گويد: گرچه پگاهان از شما جدا شدم، ولی قطعا شبانگاه شما را ملاقات خواهم كرد و وقت آن می­رسد كه به من محتاج شويد.

 در همین راستا شاعر مقاومت فلسطين،سمیح القاسم نیز عتاب آلود نسبت به فلسطینیان و اعراب، فضاي جوامع تحت سلطه را چنين توصيف مي­كند: «همه چيز ما جعلي است. خون ما، شناسنامه­هاي ما، پدران و مادران ما جعلي هستند. پس بگذاريد كه كشتگان ما به خيابان­ها بريزند و بگذاريد حتی ‌عشق و تمام رنگ­ها و همه چيز به خيابان بريزد. بگذاريد گوشت­هاي ما به خيابان­ها و ميدان­ها بريزد و هرچه مي­خواهد بشود و كشته روي كشته انباشته شود و تمام كوه­ها و خيابان­ها پر از شهيد شود» (روشنفكر و ديگران، 267:1390).

3-6- بشارت و اميد به آينده­ای روشن

شوق به آیندۀ روشن از عمده­ترین مفاهیم در باور­های دینی است.«فرحين بما آتاهمُ اللهُ مِن فضلِه وَ سَيُبشِرُونَ با­لّذينَ لَم يلحقُوا بِهم مِن خَلفهم أَلّا خوفٌ عَليهم و لا هم يَحزِنُون»(آل عمران:170).

استبشار یعنی شنیدن خبر مسرت بخش و چون انسان با شنیدن آن، بشاش می­گردد، بدان استبشار می گویند(علیپور، 1390: 396).

   از ديگر جلوه­های پايداری در اين چكامۀ دلكش، بشارت و اميد به آينده است و شاعر آن را برای فلسطين با انتخاب عنوان قصيده نمايان می­كند( فتی فلسطينیٌ يتحدّث)؛ زيرا اين جوان است كه سرنوشت وطنش را مشخص می كند نه ديگران:

أتيتك هيبةُ التاريخ من خلفي/ وطنم! به سويت آمده­ام و شکوه تاریخ در پيم مي­باشد.

و نورُ الحقِّ يطردُ من أمامي ظلمةَ الفتنِ/ و نور خداوند از فرا رویم، تاریکی گمراهی را می­زدايد.

ملأَتُ فؤادِي الخَاوِي بِنُورِاللهِ كَي أحْمِيكَ يا وطَنِي/ وطنم! قلب خالیم را با نورخداوند پرکرده­ام، تا از تو حمایت کنم.

أتيتُكَ و الرُؤی البيضاءُ تَتْبعُنِي/ آمده ام و رویایی سفید مرا دنبال می­کند.

و الهَوَی الطَلقُ يَعزفُنِي، أتيتُكَ بلبلاً يَشدُو( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ و هوای آزاد مرا صدا می­زند و بسان بلبلی که چهچه می­زند به سویت آمده­ام.

واژگان: (نور الحق، نور الله، الرؤی البيضاء، الهوی الطلق و بلبلاً يشدو) دلالت بر بشارت و اميد به آينده و پيروزی راسخ دارند. جوان فلسطينی برای زنده نگه داشتن روحيۀ اميد به آيندۀ روشن در دل مردم رنج كشيده و مظلوم وطنش، نابودی ظلمت و تاريكی را به ملتش نويد می­دهد و يأس را از قلب­های آنان می­زدايد و كشتی­های بزرگی كه در دريایِ حزن و اندوه به حركت افتاده­اند را با قلبی پر از نور خدا همراهی می­كند و در ادامه می­گويد:

أتيتُكَ بعدَ أعوامٍ مِنَ الإخلادِ و التضليلِ....يا وطَنِي/ وطنم! پس از سال­ها سکوت و دربدری آمده­ام.

مساءَك­ يا وطَنِي، مساءَ شريعةٍ سَمحَة/ وطنم! شبت مانند شب شريعت، آسان و هموار باد.

مساءَ الخيرِ و الإيمانِ و الفرحة/ شبت به خیر، و همراه با ایمان و خوش دلی باد.

مساء الريح.../ شبت همراه با نسيم باد.

حينَ يظلُّ يَنْدبُ غيرَنا ريحُهُ/ هنگامی که نسيمِ آن، پيوسته ديگران را صدا مي­زند.

مساء قوافلِ الإيمانِ/ پگاهانت، پگاهانِ قافله­های ایمان باد.

تَفتحُ صفحةً في دفترِالأمجادِ تأتِي بعدَها صفحةٍ( همان)/ تا صفحه­ای در دفتر بزرگی­ها باز کند که صفحه­ای پس از صفحه­ای دگر ورق خورد.

   جوان فلسطينی پس از سال­ها غفلت، سربه زير، امّا با دلی آکنده از ايمان رهسپار وطنش می­شود و آن را مخاطب قرار می­دهد و از سكوت جامعه و در خواب رفتگی آن اظهار شرم می­كند و از وزش نسيم دلكش وطنش كه ديگران را نوازش می­كند، حسرت می­خورد. وي به وطنش اين نويد را می­دهد كه قافله­های صلح و ايمان در دفتر شكوه و عظمت، صفحه­ای جديد را برای او بازخواهند كرد كه صفحه‌ای پس از صفحۀ ديگر ورق خواهد خورد.

4- بحث تكرار در قصيدۀ "فتی فلسطيني يتحدث"

  اين قسمت از بحث سعی بر آن دارد تا به بيان پديدۀ تكرار در قصيدۀ "فتی فلسطيني يتحدث"، شناخت طبيعت اين پديده، كيفيت ساخت آن و ميزان موفقيت شاعر در آن بپردازد. همچنين سعی بر گفتگوی تكرار و روش­های آن كه در حرف، كلمه و جمله نمايان می­شود، دارد.

تكرار در لغت:

گفته می­شود: كرّر الشئ تكريراً، و تكراراً: اعاده مرة بعد مرة( پي در پي آن را تكرار كرد). بغدادي به اين اصل اعتقاد دارد: إن المتكلم يكرّر اللفظة الواحدة باللفظ و المعنی(بغدادي،361:1969).

   نازك الملائكه می­گويد: « تكرار در حقيقت پافشاری بر جانب و قسمتی از عبارت است كه شاعر توجهش را زياد به آن عطف می­كند و نقطۀ حساسی را در شعر يا عبارت آشكار کرده و اهتمام متكلم را نسبت به آن نمايان می­كند»(الملائکه،276:1989).

   تكرار در شعر عربی از اشكال متعددی تشكيل می­شود، از حرف شروع و به كلمه،  عبارت و بيت كشيده می­شود كه شاعر در اين قصيده، بر تكرار كلمه و عبارت تكيه كرده است.

 اكنون نگاه مختصری به انگيزه­های تكرار در قصيده می­اندازيم:

عشماوی در شروع قصيده از "مساء الخير يا وطني" استفاده كرده است. اين عبارت را شش بار تكرار كرده است تا بگويد: وطن قبلۀ آمال جوان فلسطينی است و مسألۀ وطن دغدغۀ فكری اوست و به هيچ چيز جز فلسطين نمی­انديشد.

   دوازده بار حرف نداء"يا" را با "وطني" ذكر كرده تا به عظمت و شكوه كشورش اشاره كند. همچنين هشت مرتبه فعل "اْتيتُك" را تكرار كرده تا جوان فلسطینی را فردی معرفی كند كه گويا وطن، سال­هاست كه انتظارش را می­كشد. درحقيقت جوان فلسطينی را به عنوان منجی موعودی برای فلسطين معرفی می­كند و در هر هشت مرتبه، شاعر ضمير"ك"را كه به وطن باز می­گردد با فعل "أتيتُك" تكرار كرده است تا به اين نكته اشاره كند كه جوان فلسطينی همواره با وطنش و ملحق به آن است و از آن جدا نمی­شود.

به بخشی از قصيده و مظاهر تكرار در آن توجه می­كنيم:

و سَوفَ أحدّثُ الدُنيا بِمَا فَعَلَ الطُغاةُ بِنَا/ و به دنیا خواهم گفت که ستمگران چه بر سرمان آوردند.

فَكَمْ شَرَبُوا وَ كَمْ أكَلُوا وَكَمْ بَصَقُوا علی وَجهٍ/ و چه­بسيار نوشیدند و چه­بسيار خوردند و چه­بسيار بر چهره­ها آب دهان افكندند.

وَ كَمْ لَثَمُوا علی نَخْبِ إنْتِكاسَتِنا  كؤوسَ الخَمْرِ و إحتَلُّوا/ و چه­بسيار به افتخار شکست ما، بر جام­های شراب بوسه زدند و اشغال كردند.

وَ كَمْ وَجَلُوا.../ و چه­بسيار ترساندند

وَلكنَّا سَكِنَا كَهفَ فرقتِنا/ امّا ما در غار تفرقه­مان سكنا گزيديم.

فمَا وَجَلُوا.../ و خودشان نترسيدند....

وَ كَمْ وصَلُوا...لأنَّا لَمْ نَقِفْ فِي دَربِهم/ و چه­بسيار رسيدند(به اشغالگريشان)؛ زيرا ما در مقابلشان ايستادگي نكرديم.

وَصَلُوا.../ رسیدند...

وَكَمْ ذَهَلُوا...لأنَّا لمَ نُحرّكْ ساكناً/ و چه بسيار سر مست بودند؛ زیرا ما ساکت و بي حركت بوديم.

ذَهلوُا... ( العشماوي، بی تا، رقم القصيده:21526)/ سرمست بودند.

   شاعر هشت بار از"كم خبريه" استفاده كرده تا گويای شدت ظلم و وحشی­گری رژيم اشغالگر نسبت به فلسطينيان باشد. نكتۀ قابل توجه اينجاست كه عشماوی در كل قصيده،که متأسفانه به دلیل طولانی بودن قصیده، ذکر کامل آن مقدور نیست، 74  بار از افعال مضارع و 23 بار از افعال ماضی استفاده كرده كه 15 فعل از 23 فعل، در ابيات بالا مشاهده می­شود تا شاعر اثبات كند كه گذشته به طور تام و تمام از آن اسرائيل بوده و هرچه در توش و توانش بود تاخت و تازيد، امّا آينده از آن جوان فلسطينی است و به آن اميد راسخ دارد. همچنین 8 بار از "دعوني يابني قومي أحدّثكم"در متن قصيده استفاده كرده تا بگويد: جوان فلسطينی تنهاست و به ديگران اصرار می­كند تا او را به هم­صحبتی بگيرند، بلكه بتواند از ظلم و مصيبت­هايی كه بر سرش آمده، ناله كند و ديگران از سخنش متأثر شوند و شايد به كمكش بشتابند.

   شاعر همچنين 9 بار از حرف جر "عن" در قصيده استفاده كرده تا شدت حزن و ژرفای ناراحتی جوان فلسطينی را نسبت به هموطنانش ابراز كند:

دعوني يا بني قومي– اُحدّثكم/ هم­میهنانم! اجازه دهيد تا با شما سخن گويم.

عَنِ المَأسَاةِ فِي القدسِ/ از فاجعه در قدس.

عَنْ المأساةِ فِي غزة/ از فاجعه در غزه.

عَنْ المَأساةِ فِي حيفا و يافا(همان)/ از فاجعه در حيفا و يافا

همچنين 5 بار كلمۀ "تعالوا" را تكرار كرده تا به عدم اتحاد اعراب و فلسطینیان برای مقابله با اسرائيل اشاره كند.

شاعر در اين قصيده از اسلوب تكرار به گونه‌ای زيبا بهره برده است تا اهتمام خویش را نسبت به واژگان و جملاتی که تکرار کرده­است، آشکار نماید. همچنین شاعر بر آن است تا با این تکرار، توجه مخاطب را به موارد برجسته و مهمی که مد نظرش می­باشد، معطوف دارد.

پديدۀ تكرار از شگرد­های شعری عشماوی است كه در جای­جای دیوانش از آن براي دفاع از مردم بي­گناه فلسطين به طور عام و مردم مظلومِ غزه به طور خاص استفاده کرده است، تا بتواند مصيبت­های آنان را از اين طريق بيان كند؛ چنان که این تکرار را در قصیدۀ «لأجلک غزة» می­یابیم:

في الشعبِ كان لنا حصارُ محمدٍ / رمزاً و كانَ بدايةً للسؤددِ/محاصرۀ غزه همانند ، محاصرۀ پیامبر(ص) در صدر اسلام می­باشد که سرآغازی برای پیروزی و سروری مسلمانان بود.

في الشعبِ كانَ لنا حصارُ أشرفِ مرسلٍ / و الأقربين لَه و كلِّ موحدٍ ( العشماوي: 293:2009)/ محاصرۀ پیامبر(ص) و خویشاوندانش و یکتاپرستان در صدر اسلام، الگویی برای مردمِ ستمدیدۀ فلسطین می­باشد.

كه عشماوي در اين قصيده كلمۀ "حصار" را دو بار و كلمۀ "الشعب"را دو بار و نیز حرف "في" را دو بار تكرار كرده تا بتواند بين ديواري كه كفار آن را در مقابل پیامبر(ص) ایجاد کردند و بين حصاري كه صهيونيست­ها اطراف غزه كشيده­اند، ارتباط معنايي برقرار كند و اين ارتباط مشوقي براي پايداري و دشمن ستيزي اهل غزه باشد.

نتيجه‌

1- قصيدۀ "فتی ‌فلسطيني يتحدث" گويای عشق راستين و عرق ملی مردم فلسطين به وطنشان و تاريخ اعراب می­باشد؛ زيرا فلسطين و تاريخ اعراب جايگاه والايی در اين قصيده دارند.

2- شاعر در قصيده، مشكلات جوان فلسطينی را ظلم دشمن، عدم آزادی، ساكت بودن محافل بين­المللی، غصب كشورش، بی­غيرتی اعراب و مشكلات دامن­سگير اقتصادی می­داند. امّا مشكلات رژيم جعلی اسرائيل را در مشكلات فرهنگی بويژه بی­هويتی، حيوان سرشتی، مشكلات اجتماعی و ناپاكی آنان می­داند.

3- اين قصيده، قصيده­ای سرشار از حزن و اندوه، همراه با اميد به آينده است. بيان رنج آوارگان فلسطينی، توبيخ اعراب و حاكمان آن­ها و ياد كردن از گذشتۀ درخشان اعراب از درون مايه­های اين قصيده می­باشد. جوان فلسطينی در برابر رژیم صهيونيستی تسليم نمی­شود و با وجود شكست اعراب از رژیم صهیونیستی، همواره به آينده اميد دارد و معتقد است كه پيروزی در نهايت از آن ملت­های مظلوم خواهد بود؛ بنابراين مردم وطنش را به تسليم نشدن و مبارزه با دشمن صهيونيسم فرا می­خواند.

4- به طوركلی انديشۀ اساسی اين قصيده، زنده کردن اميد به آزادسازی فلسطين، باور به تأثيرات مبارزۀ مردمی، هويدا ساختن چهرۀ رژیم صهیونیستی، يأس از دولت­های عربی، بازگشت به ارزش­ها و گذشتۀ اسلامی، وحدت مبارزان، آرمان فلسطين، ايمان به ايثار جان و مال، اتكا به خود و إحيای هويت فلسطينی در ميان همۀ فلسطينيان می­باشد. همچنين اين قصيده به بيان شكست پذير بودن صهيونيسم و نفی صلح با دولت غاصب مي­پردازد.

5-ديدگاه شاعر نسبت به فلسطين در قياس با ايدلؤژی­ها و رهيافت­های متنوع ديگران ديدگاهی نو و برانگيزنده تلقی می­شود. وی با تمام زاد و توشه‌اش تلاش دارد تا راه حلی برای جبران ناكامی­های گذشته‌ی آنان بیابد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

القرآن الكريم

1- اريك، رولو،1360، فلسطين آواره به روايت ابواياد، ترجمه حميد نوحی، تهران: انتشارات قلم.

2- البغدادي، عبد القادر، 1969، خزانة الأدب، تحقيق و شرح عبد السلام هارون، قاهرة: الهيئة المصرية العامة للكتاب، الطبعة الأولی.

3- سريع القلم، محمود، 1369، نظام بين المللی و مسألۀ صحرای غربی،تهران: دفتر مطالعات سياسی و بين الملل وزارت امورِخارجه.

4- كنفاني، غسان، 1969، ادب المقاومة في فلسطين المحتلة، بيروت: دار الطليعة.

5– العشماوي، عبدالرحمن­صالح، بي.تا، ديوان الشعر الفصيح: مجموعة الكترونية، في  57549 قصيدة ل633 شاعراً و شاعرة، رقم القصيدة: 21526.

6- العشماوي، عبد الرحمن صالح، 2009، لأجلك غزة، غزة: منشورات ألامجاد الثقافية، ط1.

7- الملائكة، نازك، 1989، قضايا الشعر المعاصر، بيروت: دار العلم للملايين، الطبعة الثامنة.

مقالات

8- آل بويه لنگرودی، عبد العلی، 1390، جلوه­های پايداری در شعر ابوالقاسم شابی، نشرية ادبيات پايداری دانشگاه باهنركرمان، شمارۀ چهارم، صص 1-27.

9- اسحاقي، محمد، حبیبی، زهرا، 1390، نقش زنان فلسطيني در انتفاضه الأقصی، زن در فرهنگ و هنر، دوره دوم، شمارة چهارم، صص 109-127.

10- روشنفكر، كبری و ديگران، 1390، درونمايه­هاي مقاومت در شعر «جواد جميل» با تأكيد بر دفتر شعري(اشياء حذفتها الرقابة)، نشرية ادبيات پايداری دانشگاه باهنر كرمان، شمارة چهارم، صص 257-276.

11- سبزيان موسي آبادي، علي رضا، مظفری، هانیه، 1388،  اهداف و پيامد­هاي جنگ 22 روزه رژيم صهيونيستي عليه غزه، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین المللی دانشگاه واحد شهرضا، شمارة دوم، صص 27-56.

12- صمّود، حمادی، 1955، «الشعرالعربي المعاصر في تونس»، المجلد السادس، هيئة المنجم، معجم البابطين، بيروت: نشر عبد العزيز مسعود البابطين، ط1.

13- علیپور، صدیقه، 1390، نشانه­شناسی هپوگرام مفهومی «شهادت» در شعر دفاع مقدس، نشریۀ ادبیات پایداری دانشگاه شهید باهنر کرمان، شمارۀ چهارم، صص 379-406.

14- قادری، فاطمه،1390، جلوه­های مقاومت در آثار محمد الماغوط، نشرية ادبيات پايداری دانشگاه باهنر كرمان، شمارة چهارم، صص 429-453.

15- كياني، حسین، میر قادری، فضل الله، 1388، شهيد و جانباز در شعر ابراهيم طوقان شاعر مقاومت فلسطين، نشرية  ادبیات پایداری دانشگاه شهید باهنر کرمان، شماره اول، صص 27-56.

16- محمد النعامي، ماجد، 2012، ظاهرة التكرار في ديوان «لأجلك غزة»، مجلة الجامعة الإسلامية للبحوث الإنسانية، المجلد العشرين، العدد الأول، صص 69-99.

17- مختاری، قاسم، شهبازی، محمود، 1390، جلوه­های پايداری در شعر عمر ابوريشه، نشرية ادبيات پايداری دانشگاه باهنر كرمان، شمارۀ چهارم، صص 520-543.

18- مصطفوي نيا، سيد محمد رضي، و ديگران، 1390، مقاومت در شعر امين توفيق زياد، نشرية ادبيات پايداری دانشگاه باهنر كرمان، شمارۀ چهارم، صص 565-588 .

19- ميرحق جو لنگرودی، سعيده، علینژاد چمازکتی، فاطمه ، 1389، دراسة في رواية ما تبقی لكم لغسان كنفاني ،التراث الأدبي،السنة الثانية، العدد السادس، صص 149-166.

20 : www.adab.com

 

 

 

Effectson theresistanceof thePoemAl Ashmavy
 Sample fellowship ode" fatan Palestinian yatahadas"

 

Dr. Qasem Mokhtari[i]

 Qodrat Allah Vafaii Khosh[ii]

Abstract

Al-ashmavy abdol rahman saleh, is a Saudi poet who has written many poems of the Palestinian resistance literature. With his deep in his poims  he had created nobel concepts of oppression in his ode fatan Palestinian yatahadas. Ashmavi begins its  ode with “masa alkhyr ya vatani”and ends  it with” masa alkhyr ya vatani” in order to prove that the homeland(Palestine) constitutesthe basic element in this poem and his heats for the oppressed  palestinian in a way that he seems not with his own fate. He invites Palestinian’s children to unity, struggle resistance against oppression and hope for a bright future and considers Palestine as the symbol for oppressed nations.

This study examines the issue of resistance and its themes in the ode “fatan Palestinian yatahadas  “, its quality in evoking Islamic nations will espeoially young “ fatan Palestinian yatahadas   “ and surrender to i.

Also, this study attempts to analyze the poets view point to the phenomenon of resistance and proves that internal causes pvecede external ones.

Key words

resistancePoem ,  Palestine ,Ashmavy , fatan Palestinian yatahadas.          



[*] - نشانی پست الکترونیک نویسنده: q-mokhtari@araku.ac.ir



[i]  Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, ArakUniversity

[ii]  M A  Arabic Language and Literature