بررسی جریان سیال ذهن در رمان«اللص والكلابِ» نجیب محفوظ

 

 منتشر شده در نشریه علمی پژوهشی لسان مبین

دکتر قاسم مختاری، معصومه زندنا

چكيده:

    جريان سيال ذهن، سبكي نوين در داستان‌نويسي است كه در آن نقش نويسنده به حداقل ممكن مي‌رسد؛ چرا كه انديشه‌ها و احساسات شخصيت‌ها همان گونه كه در ذهن آنان جريان دارد، بيان مي‌شود. در اين شيوه، ترتيب زماني، مكاني و نظم منطقي رويدادها به هم ريخته و روش‌هاي روايي در آن عبارتند از: تك‌گويي دروني، حديث نفس و راوي داناي كل. از نويسندگاني كه از اين شيوه در آثار خود استفاده كرده‌اند، مي‌توان به جيمز جويس، ويليام فاكنر، ويرجينيا وولف و . . . از دنياي غرب؛ نجيب محفوظ، غسان كنفاني، حليم بركات و ... از دنياي عرب؛ صادق چوبك، عباس معروفي، هوشنگ گلشيري و . . . از ايران اشاره كرد. اين جستار بر آن است تا رمان «اللص و الکلاب»(دزد و سگ‌ها) اثر نجيب محفوظ را با معيارهاي جريان سيال ذهن، مورد نقد و بررسي قرار داده و به اين نتيجه برسد كه نويسنده در اين رمان، وظيفه‌ي انتقال بخش‌هاي مهمي از داستان خود را به عهده‌ي گفتگوها؛ از جمله تك‌گويي دروني نهاده، و بدين وسيله به خواننده اجازه مي‌دهد تا مستقيما و بدون دخالت راوي در جريان افكار و احساسات قهرمان داستان قرار گيرد و نيز، توانست با كمك ويژگي‌هاي مختلف تك‌گويي دروني از قبيل صاحب تك‌گويي دروني، در نظر نگرفتن مخاطب معهود، شيوه شخصيت پردازي، راهيابي به ذهن قهرمان، پديده همزماني، گونه‌هاي تك‌گويي دروني و ... شخصيت قهرمان را به مخاطب نشان دهد. فرضيه‌ي این مقاله بر اين اصل استوار است كه جريان سيال ذهن به صورت تك‌گويي‌ دروني و ويژگي‌هاي مختلف آن و حديث نفس، در اين رمان نمود پيدا مي‌كند.

واژگان كليدي: جريان سيال ذهن، تك‌گويي دروني، اللص و الکلاب(دزد و سگ‌ها)، نجیب محفوظ

 

 

 

1-    مقدمه

جريان سيال ذهن نوعي روايت در ادبيات داستاني مدرن است كه در آن نويسنده افكار و انديشه­هاي شخصيت­ها را به همان صورتي كه در ذهن آنان جريان دارد بدون هيچ توضيحي بيان مي­كند(ايراني، 1380: 584). در اين شيوه اساس بر مفاهيمي است كه منشأ تداعي معاني مي­باشند و خواننده غيرمستقيم در جريان افكار و احساسات و واكنش شخصيت قرار مي­گيرد(ميرصادقي، 1364: 261). در اين روش دريافت­ها، عمل­ها و عكس العمل­ها از جنبه­هاي آگاهي، نيمه آگاهي و ناخودآگاهي نمايش داده مي­شود و در آن تكيه بيشتر بر لايه­هاي پيش از گفتار است تا گفتارهاي عقلاني(شميسا، 1389: 182). در رمان جريان سيال ذهن، قواعد دستوري زبان درهم مي­­ريزد و هيچ منطقي بر آن حكم فرما نيست. اين رمان گونه­اي از رمان روان شناختي است كه سير بي‌وقفه و ناهموار جريان سيال ذهن شخصيت­ها موضوع كار آن مي­باشد(ميرصادقي، 1377: 131).

برخي از مهم‌ترين ويژگي­هاي اين نوع رمان عبارتند از: ارائه­ي آگاهي دروني شخصيت­ها بدون انسجام و به طور گسسته توسّط نويسنده؛ استفاده از تك‌گويي دروني در تمام يا قسمت­هاي مهمي از داستان؛ بيان ذهنيات اشخاص بدون هيچ گزينش يا سانسوري، كاربرد تداعي­هاي لفظي و معنايي؛ وجود ابهام در آن كه ناشي از تلاش نويسنده جهت نزديك كردن زبان به سازوكارهاي ذهن و گاهي نيز ناشي از آشفتگي ذهني شخصيت­ها مي­باشد(بيات، 1387: 157-156)؛ نویسنده خود را از قید مکان و زمان رها می­سازد و گذشته را به حال و آینده پیوند می­دهد، یعنی نظم منطقی رویداد­ها در کلیت داستان به هم می­ریزد(الحسینی،1997: 27). شعرگونه بودن اين نوع رمان، تنوع زاويه­ي ديد، نقش مهم و اساسي خواننده در آن، پرش موضوعي و فكري، دگرگوني ساختار جمله و قواعد نحوي از ديگر ويژگي‌هاي اين نوع رمان مي‌باشد(ر.ك: گری، 1382: 12؛ اسحاقيان، 1387: 63-42 ). داستان نویسان معاصر نیز به استفاده از رمز و اسطوره در این نوع از رمان­ها اهتمام و توجه ویژه دارند تا خواننده فکر خود را برای فهم و درک آن­ها به کار گیرد؛  رمز، بیان کننده­ی ناخودآگاه فردی و اسطوره، نشان دهنده­ی ناخودآگاه جمعی است (ر.ک: آرمن و پاک­نهاد،1389: 10).

1-1-        سؤال و فرضيه‌ي مقاله:

اين جستار برآن است تا به اين سؤال اساسي پاسخ گويد: جريان سيال ذهن چگونه در رمان «اللص و الکلاب»(دزد‌و‌سگ‌ها) نمود پيدا مي‌كند؟

با توجه به سؤال اصلي پژوهش، فرضيه‌ي ما بر اين اصل استوار است كه جريان سيال ذهن به صورت تك‌گويي‌ دروني و ويژگي‌هاي مختلف آن و حديث نفس، در اين رمان نمود پيدا مي‌كند.

1-2-        پيشينه‌ي تحقیق:

در مورد بررسی آثار نجيب محفوظ مقالاتی به نگارش درآمده است كه برخي از ‌آن‌ها عبارتند‌ از: التناص القرآني في رواية «اللص و الكلاب» لنجيب محفوظ(پرويني و ديگران، نشریة اللغة العربیة و آدابها، سال ششم، شماره 11، 1431ق، صص 38-17)؛ قراءة في المدرسة الادبية لرواية«الثلاثية» لنجيب محفوظ(ميرزايي، مجلة الجمعة العلمیة الایرانیة للغة العربیة و آدابها، سال پنجم، شماره 11، 1387ش، صص 135-115)؛ صدی المرأة فی الأعمال النقدیة الواقعیة لنجيب محفوظ(روشنفكر و عبدی، مجلة العلوم الانسانیة الدولیة، سال یازدهم، شماره 2، 1383ش، صص64-55)؛ اللص و الکلاب، دراسة في الشکل و المضمون(گنجیان و بادرستانی، مجلة التراث الأدبی، سال اول، شماره 4، 1388ش، صص 122-113)؛ نقدی بر رمان«اللص و الکلاب» أثر نجیب محفوظ از منظر فن توصیف(جمشیدی و میمندی، دو فصلنامه نقد ادب معاصر عربی، سال دوم، شماره 3، 1391ش، صص38-1)؛ نگاهي‌تحليلي به تكنيك روايي سيلان ذهن (اصغري، فصلنامه پژوهش­هاي ادبي، سال پنجم، شماره 21، 1387ش، صص 22-9)؛ جريان سيال ذهن در داستان­هاي مصطفي مستور (عليزاده خياط و مشفقي، فصلنامه پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره17، 1389ش، صص209-181).

اما مقاله‌اي كه رمان«اللص و الکلاب»را از منظر جريان سيال ذهن بررسي كرده باشد، به نگارش در نيامده است كه در اين جستار بدان پرداخته شده است.

2-       شيوه‌هاي روايت در جريان سيال ذهن:

جریان سیال ذهن رویکرد ادبی جدیدی است که مسیر حرکت رمان را عوض کرد و معیارهای آن را دگرگون ساخت و به جرأت می توان گفت که انقلابی است بر رویکردهای ادبی گذشته(همفری،1978: 72). شيوه‌هاي روايت در جريان سيال ذهن عبارتند از: تك‌گويي‌دروني، حديث نفس و ديدگاه راوي داناي كل. چون در اين رمان از راوي داناي كل استفاده نشده از توضيح راجع به آن صرف نظر مي‌كنيم.

2-1-  تك‌گويي دروني (Interior MonoLog): شامل گفتگويي است كه در ذهن شخصيت داستان جريان دارد(ميرصادقي، 1377: 67). و شاخه­اي است از شيوه­ي اوّل شخص كه در آن راوي با بازگويي ذهنيات خود، داستان را نقل مي­كند؛ با اين تفاوت كه روايت او از داستان خطابي نيست و فرض بر اين است كه مخاطبي وجود ندارد(مستور، 1379: 43). تك‌گويي دروني به حرف زدن بچه­هاي كوچك، وقتي با خودشان حرف مي­زنند و مخاطبي ندارند و به حرف زدن اشخاص پير با خودشان، بسيار شباهت دارد، با اين تفاوت كه در نوع اول گفتگو در ذهن اشخاص جريان دارد و در دو مورد اخير به زبان مي­آيد(ر.ك: رادفر، 1366: 88؛ داد، 1387: 157؛ ميرصادقي، 1377: 68). از ويژگي­هاي تك‌گويي دروني اين است كه به تفصيل بيان مي­شود. همچنین ارتباط انديشه­ها و احساسات آن به صورت عناصر منطقي يا فقط به صورت تداعي آزاد مي­باشد و در واقع بيان افكار شخصيتي است كه تك‌گويي مي­كند(طاهري و سپهري، 1390: 6- با تصرف).

تك‌گويي دروني خود، به دو شاخه­ي مستقيم و غيرمستقيم تقسيم مي­شود: در نوع اوّل دخالت نويسنده به صورت غيرمحسوس است و تنها نشانه­ي بودن نويسنده وجود عبارت«گفت» و «گمان كرد» مي‌باشد(مقدادي، 1378: 191). در نوع دوّم نويسنده حضور دارد و لايه­هاي پيش از گفتار ذهن شخصيت طوري توسط راوي داناي كل بيان مي­شود كه انگار مستقيماً از ذهن شخصيت نقل مي­شود(بيات، 1387: 84). تك‌گويي دروني مستقيم نيز به دو شاخه روشن و گنگ تقسيم مي­شود كه نوع اوّل با ضمير خودآگاه و نوع دوّم با ضمير ناخودآگاه سروكار دارد، جملات دعايي و درد دل كردن از نوع روشن مي‌باشند(حري، 1390: 8).

2-2- حديث نفس يا خويش گفتار (salilogu): همان سخن گفتن با خود است، چه با زمزمه و چه با صداي بلند. و بيشتر در نمايشنامه به كار مي­رود(سبزيان و كزازي، 1388: 457). تفاوت حديث نفس با تك‌گويي دروني آن است كه در حديث نفس شخصيت با صداي بلند حرف مي­زند، امّا در تك‌گويي دروني گفته­ها در ذهن شخصيت جريان دارد(ميرصادقي، 1377: 82). ديگر اينكه در نوع اوّل انسجام خاص دستوري وجود دارد ولي در نوع دوّم بي‌نظمي قواعد دستوري و نحوي(ر.ك: همان: 83؛ مقدادي، 1378: 192).

3-      جريان سيال ذهن و رمان عربي:

از دهه­ي شصت قرن بيستم جريان سيال ذهن وارد ادبيات عربي شد و رايحه­ي آن به كشورهاي عربي از جمله مصر، لبنان، سوريه، فلسطين و ... رسيد(www.an-nour.com). در آغاز كارهاي پژوهشي در اين زمينه بسيار اندك بود، امّا با انتشار كتاب­هاي مختلف در اين زمينه از جمله «تيار الوعي فيالرواية اللبنانية» از يحيي عبدالدايم، «تيار الوعي في الرواية الانجليزية» از علي شلش و «تيار الوعي في الروايةالحديثة» اثر محمود غنايم در راه پيشرفت گام برداشت. همچنين محمود حسيني آن را به صورت تحليلي در كتاب خود «تيارالوعي في الرواية المصرية» مورد بررسي قرار داد. در آغاز بيشتر به صورت حديث نفس و تك‌گويي از آن استفاده مي­كردند. نجيب محفوظ در رمان­هاي «اللص و الكلاب، 1961»، «الطريق، 1964»، «الشحاذ،‌ 1965»، «السمان و الخريف، 1962» و «ثرثرة فوق النيل، 1966» تكنيك جريان سيال ذهن را تجربه كرده است. جمال الغيطاني تك‌گويي دروني مستقيم و غيرمستقيم را درهم مي­آميزد و بيشتر به نوع دوم تمايل دارد. يحيي طاهر و صنع اله ابراهيم تداعي آزاد را بسيار به كار برده­اند. محمد عوض عبدالعال در دو رمان خود «سكرمر» و «عين سمكة» از شيوه­ي تك‌گويي دروني استفاده كرده است(www.arabicstory.net). حليم بركات، اديب سوري در رمان «ستّة ايّام، 1961» رمز و اسطوره و تداعي را به كار برده، غسان كنفاني رمان نويس برجسته‌ي فلسطيني در رمان «ما تبقی لكم، 1964» از عناصر اساسي سيال ذهن مانند يادآوري، تداعي و تك‌گويي دروني و نيز تعدّد راوي بهره گرفته است(www.an-nour.com). از دیگر راویان این جریان می­توان به ناصیف الیازجی،أحمد فارس الشدیاق،حافظ إبراهیم،المازنی و توفیق حکیم اشاره کرد که با تلاش و توانایی خود راه را برای دیگر نویسندگان عرب هموار کردند(بدوی،1993: 11). آن­چه مسلّم است جريان سيال ذهن كه با نظريه­هاي روان­شناختي فرويد پيدا شد، از ادبيات غرب و با ترجمه‌ی آثار نويسندگان غربي وارد كشورهاي عربي شد و در مصر و به خصوص در رمان­هاي نجيب محفوظ گسترش چشمگيري يافت(www.aklaam.net).

4-         طرح داستان:

اين رمان شامل چند مقطع داستانی مي‌باشد:

خروج«سعيد مهران»- شخصيت اصلي داستان- بعد از چهارسال از زندان(به دلیل سرقت و خيانت همسرش «نبويه» و دوست سابقش «عليش سدره»). اولين كارش بعد از آزادي، رفتن به خانه‌ي عليش-كه با نبويه ازدواج كرده بود- و درخواست اموال و دخترش«سنا»از آنان بود. ولي دخترك از پدر مي‌گريزد و اين سبب خشم سعيد از آنان مي‌شود. پناه بردن به خانه‌ي «شيخ جنيدي»- دوست سابق پدرش- و بيان ماجراي زندگي‌اش براي وي، نصيحت شدن به خير از جانب شيخ، ولي هدف سعيد چيز ديگري است. ترك كردن خانه‌ي شيخ و انتقال به خانه‌ي « نور» كه خانه‌اي تنها نزديك گورستان است. رفتن به سراغ «عليش» براي كشتن وي، اما به اشتباه فردي به نام «حسين شعبان»كشته مي‌شود و نیز رفتن به سراغ «رؤوف» به قصد كشتن وي؛ چرا كه وي را مسبب تمام بدبختي‌هاي خود مي‌داند، اما دوباره ناكام مي‌ماند و به اشتباه دربان وي را به قتل مي‌رساند و خود نيز از جانب رؤوف كه در گوشه‌ي باغ پنهان شده بود، مورد اصابت گلوله قرار ‌گرفته و مجروح مي‌شود. برگشتن به خانه‌ي« نور» و ماندن به انتظار وي، ولي نور باز‌ نمي‌گردد؛ در نتيجه آنجا را نيز ناامن مي‌يابد؛ به سراغ شيخ مي‌رود، اما آن جا نيز احساس امنيت نمي‌كند. در حال خروج از خانه‌ي شيخ، تحت تعقيب پليس قرار مي‌گيرد و به گورستان فرار مي‌کند، اما از هر طرف به وي شليك مي‌شود و سرانجام بدون آن كه به هدفش-كشتن سگ‌ها- برسد، كشته مي‌شود. 

5-      واكاوي جريان سيال ذهن در «اللص والكلاب »:

رمانِ«اللص و الکلاب» روايت يك ماجراي واقعي است و قهرمان واقعي آن فردي به نام محمود امين سليمان است كه در داستان با نام سعید مهران معرفی شده است. همسر و وكيل سعید مهران به وي خيانت كرده و او را از اموال و فرزندش محروم مي‌نمايند؛ او نيز براي انتقام گرفتن از آنان مرتكب جرائمي چند در برابر پليس و اجتماع مي‌شود. نويسنده نيز با كمك واقعيت و تخيل، اين ماجرا را به شكل يك رمان تأليف مي‌كند. اين رمان ماجراي نزاع بين خير و شر است و در آن مساله‌ي نابودي و تحول ارزش‌ها مطرح مي‌شود. نويسنده از طريق اين رمان كه از جمله رمان‌هاي سياسي و فلسفي‌اش مي‌باشد، نظام جمهوري حاكم بر مصر را انكار کرده و بر وجود حكومتی شبیه به حکومت پادشاهي در این کشور تاكيد مي‌ورزد. در واقع وی در این رمان بیان می‌کند که ظلم و بیداد سراسر کشورش را فرا گرفته و عدالت و دادگری در کشورش به فراموشي سپرده شده است(ر.ک: گنجيان و بادرستاني، 1388: 7).

 

5-1-  رمزگرايي در اين رمان:

داستان‌نويساني كه از روش سيلان ذهن در آثار خود استفاده كرده‌اند، آگاهانه از اسطوره و رمز بهره برده‌اند؛‌ رمز‌‌ را براي بيان ناخودآگاه فردي و اسطوره را براي بيان ناخودآگاه جمعي(اصغری، 1387: 12). رمز و رمزگرايي در اين رمان، مانند ديگر آثار نجيب محفوظ به وفور يافت مي‌شود. از مهم‌ترين آن لفظ«گورستان» است كه مشرف است بر محل زندگي سعيد-خانه‌ي« نور»- و رمز رويارويي هميشگي و جديد بين مرگ و زندگي مي‌باشد و اشاره دارد به اين كه اجتماعي كه سعيد مهران را به حاشيه و عزلت كشاند، به زودي او را به ابديت طرد خواهد كرد و اين ابديت در چند قدمي وي و در اين گورستان است. و لفظ«الكلاب»كه در عنوان رمان نيز آمده، رمزي است براي انسان‌هاي حيوان صفت و خيانت‌كار، يا افرادي كه چون سگ‌ها نسبت به قدرت‌هاي ما فوق خود وفا دارند، حتي اگر به ناحق باشد. و مورد ديگر انتقال سعيد از خانه‌ي شيخ به خانه‌ي « نور» است كه مي‌تواند رمز و نشانه‌اي باشد براي انتقال وي از پاكي و طهارت به سوي پستي و پليدي.

5-2- ويژگي‌هاي روان شناختي رمان:

از ويژگي‌هاي روان شناختي اين رمان وجود احساس خشم، غضب، نفرت، كينه و حس انتقام مي‌باشد؛ چرا كه قهرمان داستان به دليل وجود خيانت و انكار و ناكامي‌هاي پي در پي در زندگي‌اش سراسر خشم و انتقام است و اين احساسات و حالات روحي وي با تك‌گويي‌هاي دروني‌اش بيان مي‌شود. به عنوان مثال:«استعن بكل ما اوتيت من دهاء، ولتكن ضربتك قوية كصبرك الطويل وراء الجدران، جاءكم من يغوص في الماء كالسمكة و يطير في الهواء كالصقر...» (محفوظ، 1973: 8). (مرد! تمام زيركي و هوشياري خودت را به كمك بخواه، بگذار ضربه‌اي را كه فرود خواهي آورد به هيبت صبر تو در پشت ديوارهاي زندان باشد. اينك مردي به سوي شما مي‌آيد كه چون ماهي در آب شنا مي‌كند و همانند عقاب در هوا مي‌پرد ...) در اين تك‌گويي دروني سعيد، ميزان خشم و كينه‌ي وي از خيانت «نبويه» و «عليش» بيان مي‌شود.

يا مانند اين جملات كه به صورت تك‌گويي دروني احساس پيروزي خود را از انتقام گرفتن بيان مي‌كند: «قمة النجاح أن يقتلا معاً نبوية‌ و‌ عليش. و ما فوق ذلك يصفی الحساب مع رؤوف علوان، ثم الهرب، الهرب إلی الخارج إن أمكن. ولكن من يبقی لسناء؟ الشوكة المنغرزة في قلبي. المحبوبة رغم إنكارها لي...» (همان: 59). (اگر با هم كشته شوند اوج پيروزي است؛ نبويه و عليش، و بالاتر از آن اگر بشود با رؤوف علوان حساب‌ها را تسويه كرد، سپس فرار به خارج از كشور اگر بشود، اما كي براي «سنا» باقي مي‌ماند؟ تنها خاري كه در دلم كشت شده است؛ کسی كه با وجود انكارش، هم چنان نزد من محبوب است) كه در اين تك‌گويي علاوه بر حس انتقام، احساس دوست داشتن و محبت نسبت به دخترش نيز بيان مي‌شود.

5-3- صاحب تك‌گويي دروني در اين رمان:

اين­كه تك‌گويي دروني مكنونات ذهني چه كسي را بيان كند بر دو نوع است: الف) تك‌گويي دروني راوي: شخصيتي كه تك‌گويي مي‌كند راوي داستان است نه نويسنده يا قهرمان داستان. روش بيان راوي در آن نقل قول غيرمستقيم آزاد است و انديشه‌هاي ذهن يكي از قهرمانان يا خود راوي به اين شكل نقل مي‌شود. ب) تك‌گويي دروني قهرمان: در اين روش قهرمان يا شخصيت اصلي داستان تك‌گويي مي‌كند و مكنونات ذهني وي بيان مي‌شود كه اين نوع تك‌گويي دروني نسبت به مورد قبلي رواج بيشتري دارد(ر.ک: معین الدینی، 1387: 15-14).

 در اين رمان هر دو نوع تك‌گويي دروني وجود دارد. نوع اول آن مانند: «بداية حسنة. رؤوف علوان هو رؤوف علوان بالرغم من السكرتارية الزجاجية و الفيللا العجيبة.»(محفوظ، 29:1973). (مقدمه‌ي جالبي بود، پس رؤوف علوان علي رغم اتاق و دفتر شيشه‌اي، همان رؤوف علوان است) اين متن را راوي وقتي مي‌گويد كه سعید بعد از آزادی­اش از زندان به دیدار رؤوف علوان دوست قدیمی­اش می رود و او نیز به گرمي از سعيد استقبال مي‌كند. يا مورد ديگر اين­كه: «ولكن نور هل عادت؟ هل تعود؟ هل يرجع إلیهاأو يرجع إلی الوحدة القاتلة؟!»(همان: 125). (اما آيا به راستي «نور» برگشته است؟ آيا برمي‌گردد؟ آيا او نزد «نور» خواهد رفت، يا دوباره به تنهايي كشنده‌اش باز خواهد گشت؟) اين سؤالات وقتي به صورت تك‌گويي دروني از طرف راوي بيان مي‌شود كه سعيد منتظر« نور» مي‌باشد، اما اين انتظار بي‌فايده است.

و نوع دوم مانند: «تری أين باتت المرأة، و ماذا منعها عن العودة؟ لا يمكن أن يقع هذا بلا سبب. أين نور؟»(همان: 124). (ببين شب را كجا مانده؟ چه چيزي نگذاشته تا بيايد؟ اين واقعه نمي‌تواند بي‌جهت باشد، «نور» كجاست؟) این تک گویی­ها وقتی از جانب سعید مهران بیان می شود که مدت زیادی را در خانه­ی  «نور» و به انتظار وی نشسته و نگران و دلواپس از نیامدن وی به خانه بود.

يا وقتي که شیخ جنیدی، دوست قدیمی پدر سعید مهران، بعد از آزادی سعید از زندان به او جا می­دهد، بدون این که از نظر مالی به او کمکی بکند، سعید احساس نياز خود به مال را با تك‌گويي دروني این گونه بيان مي‌كند: «الشيخ أعطاني فراشاً فوق الحصيرة للنوم، ولكني في حاجة إلی نقود. علیّ أن أبدأ الحياة من جديد يا أستاذ علوان! أنت لا تقلّ عظمة عن الشيخ علیّ، أنت اهمّ ما لدی في هذه الحياة التي لا أمان لها»(همان: 27). (شيخ به من رختخوابي داده، ولي من به پول نياز‌دارم. استاد علوان من بايد زندگي را از سر شروع كنم. اهميت تو برايم از شيخ كم‌تر نيست. تو مهم‌ترين چيزي هستي كه در اين زندگي بي‌رحم دارم.)

5-4 - عدم حضور مخاطب:

ويژگي مهم تك‌گويي‌ دروني اين است كه كسي مخاطبِ گوينده نيست و در آن قهرمان، انديشه‌هاي ذهني خود را به مخاطبي ذهني بازگو مي‌كند كه گاه جنبه‌ي عيني دارد و زماني جنبه‌ي تجريدي و خيالي(معين الديني، 1387: 8). «هل يمكن أن أمضي في الحياة بلا ماضٍ فأتناسي نبوية و عليش و رؤوف؟ لو استطعت لكنت أخف وزناً و أضمن للراحة و أبعد عن حبل المشنقة ولكن هيهات أن يطيب العيش إلّا بتصفية الحساب...» (محفوظ، 1973: 38). (آيا ممكن است زندگيم را بدون گذشته ادامه دهم و «نبويه» و «عليش» و «رؤوف» را فراموش كنم؟ اگر مي‌توانستم سبك بارتر بودم و از طناب دار دور مي‌ماندم، اما زندگي جز پس از تسويه حساب گوارا نيست...) از آن جا كه در ادامه جوابي داده نمي‌شود، مي‌توان پي برد كه مخاطبي وجود ندارد و اين جملات به صورت تك‌گويي درونی بيان شده است. یا زمانی که از زندان آزاد شد و جایی برای ماندن نداشت و به خانه ی شیخ رفت، آن جا با تک گویی درونی سؤالی می پرسد، اما چون پاسخی از جانب کسی نمی­آید، معلوم می شود که مخاطبی وجود ندارد و او دارد با خودش صحبت می کند:«و أينَ المفرَّ؟ تريد أن تستعيد سماعَ الطلق الناري و صوات نبوية و أن تستعد بأنک لم تسمع لسناء صرخة واحدة؟»ا(همان: 42) (راستی کریزگاه کجاست؟ می خواهی صدای گلوله و فریادهای نبویه را دوباره بشنوی و از این که حتی یک بار فریاد«سناء» را نشنیده ای، خوش وقت شوی؟)

5-5- روش شخصيت­پردازي:

در اين رمان، نويسنده تمام شخصيت‌ها را از طريق انديشه‌ها و در خلال تك‌گويي‌هاي دروني سعيد مهران - شخصيت اصلي داستان- به خواننده معرفي مي‌كند. به عنوان مثال در اين تك‌گويي دروني، شخصيت سعيد مهران كه با تمام كينه و خشم، پدري دلسوز و مهربان است، نمايانده مي‌شود: «بفضل سناء وهبتُك الحياة، لكني أحطتك بعقاب أشد من الموت، هو الخوف من الموت...» (همان:61). (به خاطر«سنا» زندگيت را بخشيدم، اما تو را دچار عذابی بدتر از مرگ كردم؛ ترس از مرگ...) يا شخصيت مرموز و ناشناخته­ی«رؤوف علوان» با این تک گویی درونی سعید به خواننده نشان داده می­شود: «رؤوف علوان أنت لغز و علی اللغز أن يتكلم...» (همان:29). (رؤوف تو يك معمايي اين معما بايد سخن بگويد...)

 يا «رؤوف اليوم رجل عظيم فيما يبدو...تری كيف أنت اليوم يا رؤوف؟ هل تغير مثلك يا نبوية؟ هل ينكرني مثلك يا سناء؟»(همان:28). (ظاهرا امروز رؤوف مرد بزرگي است...راستي ببين امروز چگونه‌اي رؤوف؟ نكند او هم مثل «نبويه» تغيير كرده باشد؟ «سنا» نكند مثل تو مرا به جا نياورد؟) در اين مثال و تک گویی درونی سعید مهران، شخصيت رؤوف،‌‌ که انسان بزرگی شده و پیشرفت کرده و نیز شخصیت متغیر نبويه و شخصیت کودکانه­ی سناء بيان شده است. يا شخصيت عليش که آدم بی وفا و خیانت کاری است، با اين تك‌گويي درونی سعید نشان داده می شود: «أنسيت يا عليش كيف كنت تتمسح في ساقي كالكلب؟ ألم أعلمُك الوقوفَ علی قدمين؟ و لم تنس وحدك يا عليش ولكنها نسيت ايضاً...»(همان: 8). (عليش فراموش كرده‌اي چطور همانند سگي خود را به پايم مي‌ماليدي، مگر من نبودم كه برپا ايستادن را به تو آموختم، اما تنها تو فراموش نكرده‌اي، نبويه نيز فراموش كرده است...)

5-6-  ويژگي‌هاي زباني اين رمان:

تعدد و تنوع زباني در اين رمان وجود ندارد؛ چراكه تك‌گويي‌هاي دروني از جانب سعيد مهران بيان مي‌شود و آن هم زبان يك انسان نيمه متمدن خشمگين است كه در پي گرفتن انتقام مي‌باشد. البته مانعي هم بر سر راه اين زبان وجود ندارد؛ زيرا زاييده‌ي لحظات تنهايي شخصيت مي‌باشد.

5-7-  پديده‌ي همزماني:

يكي از اصول مهم و اساسي در تك‌گويي‌هاي دروني پديده‌ي همزماني بين امور مي‌باشد، يعني انجام همزمان دو عمل در آن واحد. در اين رمان اين پديده در اعمال و گفتار سعيد مهران وجود دارد؛ چرا كه وي در حين گفتگو با اشخاص يا هنگام فرار و...تك‌گويي دروني نيز دارد: «عندما أقطع هذا الشارع ذا البواكي العابسة، طريق الملاهي البائدة، الصاعدة إلی غير الرفعة، أشهد أني أكرهك»(همان: 8). (هنگامي كه خيابان پر از عشرت كده‌هاي عمر  به سر آمده را در مي نوردم، خياباني كه بدون آن كه ارتفاع گيرد بالا مي‌رود، همه را به شهادت مي‌گيرم كه از تو متنفرم.) يا مثلا در حين صحبت با اطرافيان پس از آزادی از زندان، وقتی قصد دارد برای گرفتن حق خود به خانه­ی علیش برود، با خودش نیز صحبت می­کند؛ یعنی هم در حال صحبت کردن با مردم است و هم تک گویی درونی دارد : «نبوية و عليش، كيف انقلب الإسمان إسماً واحدا؟...و لن أقع في الفخ...و سناء إذا خطرت في النفس انجاب عنها الحر و الغبار و البغضاء و الكدر و...»(همان: 8-6). (نبويه وعليش راستي چطور اين دو اسم با هم يكي شده‌اند؟...من در دام نخواهم افتاد...و«سنا» هر وقت انديشه‌اش به خاطر مي‌رسد، گرد و غبار نفرت و كينه از دل زدوده مي‌شود و...)

5-8-  راهيابي به ذهن راوي/قهرمان:

با تك‌گويي‌هاي دروني، خواننده به طور مستقيم به درون شخصيت‌هاي داستان راه مي‌يابد، بدون آن كه نويسنده با توصيف يا اظهار نظر خود دخالتي داشته باشد(معين الديني، 10:1387). به عنوان مثال وقتی سعید بعد از آزادی از زندان به خانه­ی علیش رفته تا درمورد زندگی و زن و فرزند خود با وی صحبت کند، با تک گویی درونی که از جانب وی بیان می­شود، خواننده به آن­چه در ذهن اوست آگاهی می­یابد؛ این­که در ذهن خود از همسر خائنش و نیز از رقیبش علیش بسیار ناراحت است: «و زوجتي و أموالي يا جرب الکلاب الويل..الويل،أريد أن أتلقی نظرة من عينيک. کي أحترم من الآن فصاعدا الخنفساء و العقرب و الدودة. سحقا لمن يطرب لأنغام إمرأة.»(محفوظ:12)(...پس زنم،اموالم چی،سگ­گر...وای...وای...وای تنها می­خواهم یک بار دیگر چشمم به چشم تو بیفتد تا از این به بعد بتوانم سوسک، عقرب وکرم را احترام بگذارم. وای بر کسی که مفتون نغمه­های یک زن شود) یا این تک­گویی­درونی که با خواندن آن به ذهن سعید که دل­نگران دخترش و متنفر از علیش است، راه می­یابیم:«واجب المروءة يا ابن الأفعي. الغدر و الخيانة المزدوجة .المطرقة و الفأس و حبل المشنقة. ولکن ما شکل سناء الآن؟»(همان:13) (می­گویی جوانمردی، ای بچه افعی! ای مکر و خیانت درهم آمیخته! چکش و تبر و دار. راستی الآن سناء چه شکلی است؟).

5-9-  بيان احساسات و تفكرات گذرا:

تك‌گويي دروني ابزار مناسبي براي بازگرداندن و ارائه‌ي تفكرات پراكنده و بافت ظريف احساسات و كشش‌هاي گذرا و فرار مي‌باشد. (معين الديني،1387: 9)؛ یعنی گاهی شخص با تک گویی درونی احساسات و تفکرات گذرای خود را که برای لحظه ای به ذهنش خطور می کند، به خواننده انتقال می­دهد. در اين رمان تك‌گويي‌هاي دروني سعيد مهران راهي است براي بيان و انتقال افكار و احساسات گذراي وي به خواننده. به عنوان مثال وقتی سعید در خانه­ی رؤوف علوان حضور دارد، زنگ تلفن به صدا در می آید، رؤوف تلفن را برمی دارد، لبخندی می زند و به اتاق دیگری می رود. در این لحظه فکری گذرا به ذهن سعید خطور می کند که وی با تک گویی درونی­اش آن را بیان می­کند و خواننده با خواندن آن به این افکار لحظه­ای و گذرای سعید پی می­برد: «إمرأة؟.. هذه الإبتسامة و  نهذه الرحلة إلی الظلام لا تکونان إلا لإمرأة. تری أمازال أعزب»(محفوظ:32). (زنی است؟ آن لبخند و این تلفن را به تاریکی بردن، جز برای زنی برای کس دیگری نمیتواند باشد. راستی ببین هنوز هم ازدواج نکرده است). سعید مهران روی صندلی در یک خیابان نشسته است و ناگاه فکری به ذهنش خطور می­کند که آیا می­تواند از کسانی که به وی خیانت کرده­اند، بگذرد و آنان را ببخشد. البته خواننده با خواندن این تک گویی درونیِ سعید به این تفکرات گذرای وی پی می­برد:« هل يمکن أن أمضي في الحياة بلا ماض فأتناسي نبوية و عليش و رؤوف؟ لو استطعت لکنت أخف وزناً و أبعد عن حبل المشنقة ولکن هيهات أن يطيب العيش إلا بتصفية الحساب»(همان:38). (آیا ممکن است زندگیم را بدون گذشته ادامه دهم و نبویه و علیش و رؤوف را فراموش کنم؟ اگر می توانستم سبک بارتر بودم و از طناب دار دور می­ماندم، اما زندگانی جز پس از تسویه حساب گوارا نیست).

5-10-  وجود خواب و رؤيا:

از جمله ويژگي‌هاي رمان سيال ذهن، وجود حلم و رؤيا در آن است كه به شكل تك‌گويي دروني بيان مي‌شود. «اقتلني إذا شئت ولكن ابنتي بريئة...لم تكن هي التي جلدتك بالسوط في بئر السلم و إنما أمها، أمها نبوية و بإيعاز من عليش سدرة»(محفوظ، 1973: 64). (اگر مي‌خواهي مرا بكش، ولي دخترم بي‌گناه است...او نبود كه تو را سر پلكان شلاق مي‌زد...مادرش «نبويه» بود كه «عليش سدره» تحريكش كرده بود) وقتي سعيد در خانه‌ي شيخ خوابيده و به اشتباه كسي را جاي عليش به قتل مي‌رساند، اين جملات را به صورت تك‌گويي دروني در خواب بيان مي‌كند.

 5 11- اشكال تك‌گويي دروني سعيد در اين رمان:

منظور از شکل­های تک­گویی­درونی آن است که گوینده گاهی راجع به خودش، تک گویی می­کند و گاهی راجع به فردی دیگر. آن­جا که پای خودش در میان باشد، از ضمیر و صیغه­ی متکلم استفاده می­کند و آن جا که پای دیگری وسط باشد، از ضمیر و صیغه­ی مخاطب. البته گاهی هم هر دو شکل را با هم به کار می گیرد؛ به این مثال­ها توجه کنید:

الف) خود را مقابل دشمنانش تصور مي‌كند و آنان را (با ضمير أنت و كاف خطاب) مورد خطاب قرار مي‌دهد؛ مانند: «أنسيت يا عليش كيف كنت تتمسح في ساقي كالكلب؟...»(همان: 8) (عليش فراموش كردي چطور همانند سگي خود را به پايم مي‌ماليدي؟...) یا مثلا  وقتی  قصد کشتن رؤوف را دارد و به خانه­ی وی می­رود، این­گونه او را با تک گویی درونی مورد خطاب قرار می­دهد:«يا رءوف! تلميذک قادم ليحمل عنک بعض متاع الدنيا»(همان:38) (رؤوف! شاگردت می­آید تا باره پاره­ی مال دنیا را از دوش تو بردارد).

ب) سعيد گاهي در تك‌گويي‌هاي دروني‌اش با ضمير متكلم سيرت ذاتي خود را بيان مي‌كند؛ مانند: «ها هو أبي...يقول لي أسمع و تعلم. و أنا سعيد و أودّ غفلة لأتسلق النخلة...ولكن هل مأوی آخر آوی إليه؟»(همان: 26). (اينك پدرم است كه... به من مي‌گويد: بشنو و بياموز. و من همان سعيدم كه دلم مي‌خواهد او را غافل كرده از نخل بالا روم...اما آيا جاي ديگري را دارم كه در آن پناه گيرم؟)یا این مثال که در آن با ضمیر متکلم با خودش صحبت می­کند و برای رهایی از گرفتاری­هایی که دچارش شده است، به دنبال راه چاره­ای می­گردد: «و متی يؤمل راحة، و ضاع الزمان و لم أفز، والقضاء ورائي. و هذا المسدس المتوثب في جيبي له شأن. لابد أن ينتصر علی الغدر و الفساد. و لأول مرة سيطارد اللص الکلاب»(همان:138) (راستی کی امید آسایش می رود؟ زمان از دست شد و به چیزی دست نیافتم... قضا در پیش است.. هفت تیری که در جیب من است، باید کاری بکند. ناچار باید بر مکر و فساد چیره شد و برای اولین بار دزدی، سگ­ها را تعقیب خواهد کرد).

ج) استفاده از ضمير متكلم و مخاطب هم زمان در يك تك‌گويي دروني‌اش؛ مانند: «تحاش الضوء و لذّ بالظلام...ذلك أنك قتلت شعبان حسين. و أنا القاتل لا أفهم شيئاً و لا الشيخ علي الجنيدي نفسه يستطيع أن يفهم. أردت أن أحل جانبا من اللغز فكشفت عن لغز أغمض»(همان: 71). (از روشنايي بگريز و از تاريكي لذت ببر... تو شعبان حسين را كشتي...منِ قاتل نمي‌فهمم و حتي شيخ هم نمي‌تواند چيزي بفهمد. خواستم گوشه‌اي از معما را حل كنم، اما دچار معمايي بزرگ‌تر شدم).

5-12-  انواع تك‌گويي دروني در اين رمان(مبهم و غیر مبهم):

تك‌گويي دروني همان طور كه بيان شد بر دو نوع است: مستقيم و غيرمستقيم. و نوع مستقيم آن نيز شامل روشن و مبهم مي‌باشد. اگر نويسنده با عبارتي چون «گفت، گمان كرد و...»تك‌گويي دروني خود را بيان كند از نوع روشن آن استفاده كرده است. اما اگر اين افعال را به كار نبرد و بدون دخالت آن به بيان خودآگاه يا ناخودآگاه خود بپردازد تك‌گويي دروني وي از نوع مبهم است. اين نوع اخير هماهنگي بيشتري با جريان سيال ذهن دارد(معين الديني، 1387: 14). در تك‌گويي دروني مستقيم فرض بر غياب نويسنده يا راوي است و دخالت راوي در حد بيان توضيحات مختصري چون« اين گونه گفت، با خود گفت يا انديشيد و...»خواهد بود (اصغري، 1387: 6). تك‌گويي‌هاي دروني سعيد مهران بيشتر به صورت مستقيم و مبهم مي‌باشد:

«فقال لنفسه: يا له من مكان صالح للاختفاء! و حجرة الشيخ مفتوحة بالليل و غارقة في الظلمة و كأنها تنتظر أوبته» (محفوظ، 1973: 67). (با خود گفت: چه جاي مناسبي براي پنهان شدن. درِ حجره‌ي شيخ شب هم باز است و غرق در تاريكي. گويي در انتظار مسافر بازگشته است). يا «و قال لنفسه: لذلك فهو لا يشعر بي. ولكني أنا أيضا لا أشعر بنفسي»(همان: همان صفحه). (با خود گفت: از وجود من آگاه نيست، هر چند من خود نيز از وجود خويش بي‌خبرم.)

چند نمونه از حديث نفس سعيد مهران در خانه‌ي « نور» كه با صداي بلند در وسط اتاق با خود حرف مي‌زند: «أنا لم أقتل خادم رؤوف علوان، إن خادم رؤوف قُتِل لأنه بكل بساطة خادم رؤوف علوان و أمس زارتني روحه...»(همان: 120). (من خادم «رؤوف» را نكشته‌ام...او به اين دليل كشته شد كه خادم رؤوف بوده و بس... ديروز روحش به سراغم آمد...) يا «لست كغيري ممن وقفوا قبلي في هذا القفص...أما المضحك حقاً فهو أن أستاذي الخطير ليس إلا وغدا خائنا...»(همان: 119). (من مثل ديگراني كه تا كنون در جايگاه اتهام ايستاده‌اند نيستم...مساله‌ي خنده آور آن است كه استاد بزرگوارم جز خائني پست نبوده و...)

كه چون جوابي از سوي ديگران داده نمي‌شود، و مخاطبي وجود ندارد و شخص با صداي بلند افكار خود را بيان مي‌كند، پس حديث نفس است.

 

 

 

نتيجه:

همان طور كه بيان شد جريان سيال ذهن سبكي تكامل يافته در داستان نويسي است، با رويكردي به ذهن و روان انسان. به كارگيري اين شيوه در ادبيات داستاني عرب تحت تأثير ادبيات غرب بوده است. در ميان داستان نويسان جهان عرب نجيب محفوظ بيش از ديگران جريان سيال ذهن را در داستان‌هايش تجربه كرده است. وی  در رمان «اللص و الکلاب» جریان سیال ذهن را برای بیان افکار و احساسات درونی خود به کار گرفته و از برخی تکنیک­های آن مانند تک­گویی­درونی و حدیث نفس استفاده کرده و گذشته و حال را ماهرانه در­هم آمیخته تا محتویات ذهن، احساسات وایدئولوژی­اش در زندگی را منعکس کند. او توانسته با تک گویی درونی، شخصیت­های داستانش را به خواننده معرفی کند و شاید به دلیل تمام این برجستگی­ها و آگاهی فراوان او از اصول و تکنیک داستان نویسی بوده که منتقدان دنیای عرب، رمان «اللص و الکلاب» را نقطه­ی عطف داستان نویسی معاصر عربی دانسته­اند. 

شایان ذکر است که نجیب محفوظ در این رمان که از جمله رمان‌های سياسي و فلسفي‌اش مي‌باشد، نظام جمهوري حاكم بر مصر را انكار کرده و بر وجود حكومتی شبیه به حکومت پادشاهي در این کشور تاكيد مي‌ورزد. در واقع وی در این رمان بیان می‌کند که ظلم و بیداد سراسر کشورش را فرا گرفته است و عدالت و دادگری در کشورش به فراموشي سپرده شده است.

 

 

 

 

 

منابع:

1-     آرمن، سید ابراهیم و پاک­نهاد، زهرا(1389)؛ تيار الوعي في«التلصص» لصنع الله ابراهیم، التراث الأدبي، السنة الثانية، العدد الثامن.

2-    اسحاقيان، جواد، (1387)؛ از خشم و هياهو تا سمفوني مردگان، تهران، انتشارات هيلا، چاپ اوّل.

3-    اصغري، جواد، (1387)؛ نگاهي‌تحليلي به تكنيك روايي سيلان ذهن، فصلنامه پژوهش­هاي ادبي، سال5، شماره 21.

4-    ايراني، ناصر، (1380)؛ هنر رمان، تهران، انتشارات آبانگاه، چاپ اول.

5-    بدوی،محمد،(1993)؛الرواية الجديدةفي مصر(دراسة في تشکيل و الأيدلوجيا)، المؤسسة الجامعية للدراسات و النشر و التوزیع، الطبعة الأولی.

6-     بيات، حسين، (1387)؛ داستان نويسي جريان سيال ذهن، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اوّل.

7-    حرّي، ابوالفضل، (1390)؛ وجوه بازنمايي گفتمان روايي: جريان سيال ذهن و تك گويي دروني، پژوهش ادبيات معاصر جهان، شماره 61 .

8-    الحسیني، محمود، (1997)؛ تيّار الوعي في الرواية المصرية المعاصرة، القاهرة: الهيئة العامة لقصور الثقافة.

9- داد، سيما، (1387)؛ فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران، انتشارات مرواريد، چاپ چهارم.

10- رادفر، ابوالقاسم، (1366)؛ فرهنگواره داستان و نمايش، تهران، انتشارات اطلاعات.

     11- سبزیان، سعید و كزازي، ميرجلال الدين، (1388)؛ فرهنگ نظريه و نقد ادبي، واژگان ادبيات و حوزه‌هاي وابسته، تهران، انتشارات مرواريد.

12- شميسا، سيروس، (1389)؛ انواع ادبي، تهران، انتشارات ميترا، چاپ چهارم.

13- طاهري، محمد و سپهري عسكر، معصومه، (1390)؛ بررسي شيوه به كارگيري جريان سيال ذهن در رمان سنگ صبور اثر صادق چوبك، مجله­ي بوستان ادب دانشگاه شيراز، سال سوم، شماره2.

14-عليزاده خياط، ناصر و مشفقي، آرش، (1389)؛ جريان سيال ذهن در داستان­هاي مصطفي مستور، فصلنامه علمي- پژوهشي (پژوهش زبان و ادبيات فارسي)، شماره17.

15-گري، مارتين، (1382)؛ فرهنگ اصطلاحات ادبي در زبان انگليسي، ترجمه منصوره شريف زاده، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ اول.

16- گنجيان خناري، علي و بادرستاني، محبوبه، (1388)؛ اللص و الكلاب دراسة في الشكل و المضمون، التراث الادبي، خريف، السنة الأولی، العدد الرابع.

17-  محفوظ، نجيب، (1973)؛ اللص و الكلاب، بيروت، دار القلم، الطبعة الأولي.

18-  مستور، مصطفي، (1379)؛ مباني داستان كوتاه، تهران، انتشارات مركز، چاپ اوّل.

19-  معين الديني، فاطمه، (1387)؛ گونه­هاي تك‌گويي در مثنوي، فصلنامه پژوهش­هاي ادبي، سال5، شماره 21.

20-  مقدادي، بهرام، (1378)؛ فرهنگ اصطلاحات نقد ادبي (از افلاطون تا عصر حاضر)، تهران، انتشارات فكر روز، چاپ اول.

21-  ميرصادقي، جمال، (1364)؛ عناصر داستان، تهران، انتشارات شفا، چاپ اول.

22-  ميرصادقي، جمال و ميرصادقي، ميمنت، (1377)؛ واژه­نامه هنر داستان نويسي، تهران، كتاب مهناز، چاپ اول.

23-  همفری،روبرت،(1978)؛ تيّار الوعي في الرواية الحديثة، ترجمه محمد الربعي،القاهرة، دار المعارف.

منابع اينترنتي:

24- اكبري، حميد، العناصر القصصية  في رواية الشحاذ، 20/11/2011،  www.aklaam.net

25-  بدر يوسف، شوقي، تيار الوعي في الرواية المصرية المعاصرة، 20/11/2011،  www.arabicstory.net

26-  اليحيي، فرحان، تأثير تيار الوعي في الرواية العربيّة، 20/11/ 2011 ، www.annour.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دراسة تيّار الوعي في رواية «اللص و الكلاب» لنجيب محفوظ

 

الملخّص:

  يُعدّ تيّار الوعى اسلوبا جديدا في الفن الروائيّ ، يلعب الكاتب فيه دورا ضئيلا جدا؛ لأنّ آراءَ و أحاسيسَ الشخصيات تُعَبَّرُ كما تجري في اذهانهم . يتهدم في هذا الاسلوب التنسيق الزماني و المكاني و النسق المنطقي للأحداث و الظاهرات. تتوزع طرق الرواية له إلی الأقسام الآتية: المونولوج الداخلي، مناجاة النفس و الراوي العليم.جَرَّبَ هذا الاسلوب الروائي كتّاب كثيرون  في آثارهم  منهم: جيمزجويس، ويليام فاكنر، ويرجينياوولف و... من البلدان الغربية؛ نجيب محفوظ، غسان كنفاني، حليم بركات و... من البلدان العربية؛ صادق جوبك، عباس معروفي، هوشنك كلشيري و... من إيران.

  يهدف هذ ا المقال إلی دراسة و تحليل رواية «اللص و الكلاب» لنجيب محفوظ، بناءً علی معايير تيّار الوعي و يريد أن يحصل على هذه النتيجة: أنّ الكاتب يضع في هده الرواية مهمة نقل أقسام هامّة من حكايته على عنق المحاورات خاصةً المونولوج الداخلي و بذلك يسمح للقارئ أن يتعرف علی آراء و أحاسيس بطل الرواية مباشرةً و دونَ تدخّل الراوي (السارد). و كذلك تمكن من أن يُقَدِّمَ شخصيّة البطل إلى المخاطب من خلال طوابع مختلفة للمونولوج الداخلي، نحو: صاحب المونولوج الداخلي، عدم وجود المخاطب المألوف، تحليل الشخصية،  النفوذ على ذهن البطل، ظاهرة التزامنيّة، أشكال المونولوج الداخلي و...

فرضية هذا المقال تقوم علی هذا الأصل: یبرز في هذه الروایةِ تيّارُ الوعى من خلال طوابع مختلفة للمونولوج الداخلي و مناجاة النفس.

المفردات الرئيسية: تيّار الوعيْ، المونولوج الداخلي، مناجاة النفس، اللص و الكلاب.

 

 

 

The Stream of Consciousness in the Novel "Robber and Dogs" by Najib Mahfouz

 

Abstract:

  Stream of consciousness is a new style in narrating in which an author's role is minimized because thoughts and feelings of characters are expressed as flowing in their minds. In this method, a chronological, place and logical order of events is cluttered and narrative techniques in it include inner monologue, Self hadith, and General wise speaker. The writers who used the technique in their works can be referred to as James Joyce, William Faulkner, Virginia Woolf, etc. from the West; Najib Mahfouz, Ghassan Kanafani, Halim Barekat, etc. from the Arab world; and Sadeq Chubak, Abbas Maroufi, Hooshang Golshiri, etc. from Iran. The aim of this research is to criticize the novel "Robber and Dogs" by Najib Mahfouz with criteria of the stream of consciousness and reach this conclusion that the author in the novel has made the transfer function of main parts of the story through talks, including the inner monologue; and thereby let a reader be informed directly and without the narrator's intervention of the stream of thoughts, and heroes' feelings of the story; he could also show the hero's character to addressees using various characteristics of the inner monologue like inner monologue's owner, neglecting agreed addressees, the way of characterizing, access to the hero's mind, synchronization phenomenon, and inner monologue species.

Our hypothesis is based on the Stream of consciousness that the flow properties of the inner mind toInterior MonoLog and salilogu, he finds in this novel.

 

Key words: stream of consciousness, inner monologue,self hadith,robber and dogs.